ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
غارت شد آنچه تحفه ی این آب و خاک بود
آلوده شد وجوهِ شریفی که پاک بود
رفت آن زمان که قلبِ اهالیِ مؤمنش
هر روز و شب برای زیارت هلاک بود
یادش به خیر شعر و غزل بی ممیّزی
پیوسته بینِ جامعه، در اشتراک بود
بر باد رفت لذّت آرامشی که با
نوشیدن عصاره ی رنگینِ تاک بود
از ذهن ها نمی رود آن حسّ خوب که
در خوردنِ قطاب، سُوهان، نُقل و کاک بود
پایان گرفت توسعه با بخلِ ابر ها...
آنان که چشمشان همه شب، گریهناک* بود
زهرا موسی پور فومنی