زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

نچسب و گوشت تلخ


از جذبِ عصاره‌ی  مَنم مَن، مستی!

آخر به چه چیز این جهان دل بستی؟

هر کس که تو را مِحَک زده، می گوید

انسان نچسب و گوشت تلخی هستی


زهرا موسی پور فومنی

محصول باغ وطنی...

در ساحل عشق، نشئه از آب‌تنی‌ست

محصولِ تَر و تازه‌ی باغ‌ِ وطنی‌ست

خوش عطر و لطیف، مثلِ بُت نا میرا

تو دل برو و هوش‌بَر و خواستنی‌ست


زهرا موسی پور فومنی

پرستو، پرستوها

با ضایعه‌ی ‌غرور خود، تنها شد

از جمعِ غریب و آشنا  منها شد

در خاتمه سیرسیرکِ روده‌دراز

جَستی زد و لقمه‌ی #پرستو ها شد


#زهرا_موسی_پور_فومنی

#رباعیات

#پرستو #پرستو_ها

این تحفه هنوز هم نمی داند که...

انگار نیاموخته که تُف نکند

با بادِ غرور کاذبش پف نکند 

این تحفه، هنوز هم نمی داند که

در شعر کسی دخل و تصرّف نکند!


#زهرا_موسی_پور_فومنی

اکثریت سطحی نگر...

در جامعه ای که اکثریت دَمَرند!

یک‌عدّه‌ی آن ماده و باقیش نرند

از عشق و هوس نباف شعری، شاعر

چون اینان کم‌طاقت و سطحی نگرند


زهرا موسی پور فومنی

تا کی؟؟؟؟؟

راضی شده اید نسل ما جان بدهد،

در باور خود به کفر میدان بدهد.

یک پرسش:  از بابت بی فکری‌تان

تا کی باید جامعه تاوان بدهد؟؟؟


زهرا موسی پور فومنی

به تو قول می دهم...

روزی که به قول خود، خطرناک شوی

مغرور شوی،  غریبه با خاک شوی...

من هم به تو قول می دهم از آن روز

کم‌کم‌کم   از حافظه‌اَم پاک شوی


#زهرا_موسی_پور_فومنی

یکدنده

یکدنده‌ی محض بودی و نرم شدی.

آهسته رها از قفسِ شرم شدی.

بر بالشِ  سرد نیمه‌شب‌های شمال،

با لمسِ حرارتِ تنم، گرم شدی.


#زهرا_موسی_پور_فومنی

می گفت: همیشه حامی‌ات خواهم بود...

آن کس که مدام می شد از عطرم مست،

با حوصله می کشید بر مویم دست،

می‌گفت: همیشه حامی‌اَت خواهم بود...


امروز ولی به خامی‌اش معترف است؟!


#زهرا_موسی_پور_فومنی

صدای بر حق

از نای دری نوای تَق تق نشدیم

در حنجره ای، صدای بر حق نشدیم

از عشق شنیدیم فراوان، امّا

هرگز به زیارتش موفّق نشدیم


زهرا موسی پور فومنی

زهرا، عاشق شدنت نداشت پایانی خوش.

ای عشق نکن این همه در من کاوُش.

یا زنده نگه‌دار مرا   یا که بُکُش...

راضی نشو با خودم بگویم:《زهرا

عاشق شدنت نداشت پایانی خوش.》


#زهرا_موسی_پور_فومنی

ملّت لُپ قرمزِ جوک‌ساز!

بر اسبِ قضا نشسته و می‌تازند،

گاهی به عقب،  نگاه می‌اندازند.

این ملّتِ لُپ قرمزِ سیلی‌ خورده

با هر چه که پیش آمده، جوک می‌سازند!


#زهرا_موسی_پور_فومنی

شاعر که پر از دغدغه‌ی نان باشد، کی شوق برای شعر گفتن دارد؟!

روحیّه‌ی نرم و ذهنِ روشن دارد،

افسوس( به پا کفشی از آهن دارد!)

شاعر که پر از دغدغه‌ی نان باشد

کیِ شوق برای شعر گفتن دارد؟!


#زهرا_موسی_پور_فومنی

به عکس آن، تظاهر کردیم.

در خلوت خود گریه‌ی شُرشُر کردیم

با خنده ولی، عریضه را پر کردیم

بد بخت‌ترین خلق جهان هستیم و

یک عمر به عکسِ آن تظاهر کردیم


#زهرا_موسی_پور_فومنی

روزی رسان خداست.

روزی‌رسان خداست، وَ لا غیر.  توبه کن.

از بندگان، توقّعِ بخشندگی خطاست.


#زهرا_موسی_پور_فومنی

#تک_بیت #تکبیت

پاسخ به سلام اگر چه واجب شده است...

صد شکر که تا به این زمان، با مایی

در خلوتِ پنهانی خود پیدایی

پاسخ به سلام اگر چه واجب شده است

امّا تو از این قاعده، مستثنایی


زهرا موسی پور فومنی

در دلت چیزی نیست...

در ساز تو آهنگِ غم‌انگیزی نیست

همراه بهارت هم    پاییزی نیست

شرمنده نباش از این که گاهی تلخی

چون مطمئنم که در دلت چیزی نیست


زهرا موسی پور فومنی

در دلت چیزی نیست...

در ساز تو آهنگِ غم‌انگیزی نیست

همراه بهارت هم    پاییزی نیست

شرمنده نباش از این که گاهی تلخی

چون مطمئنم که در دلت چیزی نیست


زهرا موسی پور فومنی

تا وارد آستان پاک تو شدم...

امام هشتمین،


کم‌کم غزلم، هواش روحانی شد

مضمون رباعیاتم عرفانی شد

تا واردِ آستان پاک تو شدم

چشمانِ ترانه‌هام  بارانی  شد


#زهرا_موسی_پور_فومنی

#حدیث_نفس #رباعیات

دشمن تو دشمن من خواهد بود...

چشمت افقِ روشن من خواهد بود

روح تو فقط در تن من خواهد بود

در سنگر شعرهات، می جنگم عشق

چون دشمن تو دشمن من خواهد بود.


#زهرا_موسی_پور_فومنی

#مخاطب_خاص

بد حالی پونه...

عطری در بابونه و داوودی نیست،

بدحالیِ پونه رو به بهبودی نیست،

روحیّه‌ی خود را گلِ رُز باخته... چون

در باغ به جز کلاغ، موجودی نیست.


#زهرا_موسی_پور_فومنی

گول نمال

از خوب و بدِ زندگی‌اَت هیچ ننال

با صبر و تلاشِ خود بر این خاک، ببال

از معجزه هرگز خبری نیست که نیست

دیگر سَر خود را گُل من، گول* نمال


#زهرا_موسی_پور_فومنی

*گول مالیدن در زبانِ کوچه، یعنی شیره مالیدن و فریب دادن‌.

#رباعیات #رباعی_سرایان_ایران

محتاج به غیر تو نباشیم، خدا

حالا که برایت همه هستیم فدا

یک عمر تو را  به‌نام  کردیم صدا

آن‌قدر به ما ثروت و قدرت بده تا

محتاج به غیرِ تو نباشیم،  خدا


زهرا موسی پور فومنی

پادرازی

آموخته ام که کشفِ رازی نخورم

با ترشی و شور، پادرازی* نخورم

من یاد گرفته ام که دیگر هرگز

از مردمِ روزگار  بازی  نخورم.


#زهرا_موسی_پور_فومنی

#رباعیات

*پادرازی نامِ نوعی شیرینی سنّتی‌ست.

بالش نرم...

بیچاره کسی که زود عطرش بپرد

بر بالشِ نرم، دیر خوابش ببرد

بردار و ببر پیشِ کسی نازت را

که با همه‌ی وجود آن را بخرد


زهرا موسی پور فومنی

با عرض تاسف همه شاعر شده اند!

مردم در ادای درد، ماهر شده اند

در مرقدِ اوهام مجاور شده اند

از برکتِ تنهایی و دل‌مشغولی

با عرض تاسّف، همه شاعر شده اند


#زهرا_موسی_پور_فومنی

آرش

هر چند که سال ها در آتش هستیم

تلطیف‌گرِ روح سیاوش هستیم

صد باره زدیم دو نشان با یک تیر...

_با نامِ خدا_ ما خودِ آرش هستیم


#زهرا_موسی_پور_فومنی

#ده_تیر #یادواره_آرش_کمان_گیر

#تیرگان

دام میز...

گفتند که افتاده فلانی در دام

گفتیم فلان کدام و آن دام کدام؟

منظور خودت بودی و این پست جدید

ای کاش وفا کند به تو میز و مقام‌


#زهرا_موسی_پور_فومنی

قحبه تلخ!

نصیحتم نکنید ای نشستگان، لبِ گُود

کمی به جای من این بارِ غصّه را بکِشید

همیشه چایِ شما بوده  با شکر، شیرین

کمی به یاد من این قَحبه تلخ* را بچشید...


#زهرا_موسی_پور_فومنی


رنجیده خاطر

رنجیده خاطرند از این بی عدالتی

امّا سکوت را، (همه ترجیح داده اَند)

مشتی علف کشیده به دندان و سال‌ها

چون گوسفند، برّه‌ی انکار زاده اَند...


#زهرا_موسی_پور_فومنی

یاد آورِ ما...

افکار بزرگ و جالبی در سر ماست

آینده به طورِ قطع،  یاد آوَر ماست

هر چند نداریم از عالم  دلِ خوش

با این همه مشکل عشق تسکین‌گرِ ماست


زهرا موسی پور فومنی

خطوط اخم...

این شعر حقیقت‌ست و جَو سازی نیست

محدود به حال و آتی و ماضی نیست

پر رنگ شده خطوط اخم این شهر

چون هیچ کس از زندگی‌اَش راضی نیست


#زهرا_موسی_پور_فومنی

امتحان الهی_ چهار پاره

با درد ها مبارزه کن ای منِ صبور

شاید که امتحان الهیت می کنند

حتّی نکن سوال که در حقّ تو چرا

افراط یا که یکسره تفریط می کنند...


زهرا موسی پور فومنی

جوجه ی یک‌روزه...

از شدّت ترس و لرز، مثلِ بید است

در بینش خود پر از خطای دید است

جدّی نگرفته‌اَم تبِ عشقش را

این جوجه‌ی یک روزه پر از تردید است


#زهرا_موسی_پور_فومنی

بعدِ مرگم، مرا بسوزانید..‌.

بعدِ مرگم، مرا بسوزانید

تا نماند از این زن آثاری

زندگانیم جز شکنجه نبود

در کفِ یک چهار دیواری...


#زهرا_موسی_پور_فومنی

می مانم

بر عهد خودم با دل تو می مانم

حلّالِ غم و مشکل تو می مانم

با این که زنم، مرد تر از هر مردم 

هم عاشق و هم عاقلِ تو می مانم


#زهرا_موسی_پور_فومنی

نمی پذیرد ایرادش را...

کم‌رنگ کن از صمیمِ دل  یادش را

بی‌شانه رها کن سر پر بادش را.

شایسته‌ی اعتماد و همراهی نیست

آن کس که نمی پذیرد ایرادش را


زهرا موسی پور فومنی

زباله های خشک و خیس

تا اوج بِپَر منزلتِ ایران را

از دست نده به هیچ وجه ایمان را

سهم تو زباله‌های خشک و خیس‌ست

از سفره‌ی انقلاب بردار آن را.


زهرا موسی پور فومنی

از ایده ربایان نشو غافل، شاعر...

حالا که شدی  بر پُل احساس عابر،

در مکتبِ جامعِ ادیبان حاضر...

با این همه نو آوری و اعجازت،

از #ایده_ربایان نشو غافل، شاعر.


#زهرا_موسی_پور_فومنی

#رباعی_درخواستی

بی بکارت

از [شهر تو] عشق را به غارت بردند

با  زور ،  هوس را به زیارت بردند!

داماد شدند و نو عروسانش را

یک‌عمر به حجله بی‌بکارت بردند!


زهرا موسی پور فومنی

تویی...

راکد منم و او که روانه‌ست، تویی

یک عمر به دنبالِ نشانه‌ست، تویی

از لحن همیشه شاکی‌اَت می فهمم

آن کس که به دنبال بهانه‌ست، تویی


زهرا موسی پور فومنی

من خودم را واقعاً شاعر نمی بینم هنوز

من خودم را بنده‌ای طاهر نمی بینم هنوز

چون دلم را در دعا، حاضر نمی بینم هنوز

راستش، خود را میان حرف های بی‌بَها

توی بازارِ عمل تاجر نمی بینم هنوز

در کمال شرم، ذهن بسته‌ام را سال‌ها

بر پُل اندیشه‌ها عابر نمی بینم هنوز

بس که ترسویم، وجودم را در اوج یَاس هم 

ایستا بر پلّه‌ی آخِر  نمی بینم هنوز

بی‌تعارف  این حقیقت را هم افشا می کنم:

من خودم را واقعاً، (شاعر) نمی بینم هنوز...


#زهرا_موسی_پور_فومنی

ضریب هوشی

قلبت به هر آن‌چه دیده‌ای بد بین‌ست

دنیای تو... حیف، بی‌جهت غمگین‌ست

از عشق شنیدی و نفهمیدی چیست!

افسووووس، ضریبِ هوشیَت پایین‌ست


زهرا موسی پور فومنی

سوء تفاهم

  من  _از خودم و تو از خودت_گُم هستیم

آماجِ کنایه‌های مردم هستیم

ما هیچ‌زمان، به هم نخواهیم رسید

تا دست‌خوشِ (سوء تفاهم) هستیم


#زهرا_موسی_پور_فومنی

بهای مصوّب

طرح یک ساختمان چِل طبقه

سال‌ها توی ذهن کُندِ تو بود

حیف، پروانه‌اَش برای بنا

اصل نه، بلکه جعلی و فُتو بود


خواستی صادراتِ فرش کنی

به تمام دُوَل در آن دوران،

سنگ‌فرشت به گونه ای کردند

که نمودی سریع توبه از آن!


باز کردی حساب بانکی در

هر کجای زمان که می رفتی.

راستش را بگو سرا پایت

از چه رو می شد آخرش نفتی؟!


هر چه گنجشک بود دورِ سرت

رنگِ‌شان کردی و به آدم‌ها

با بهای مصوّبش دادی

جای آن نا قناریِ تنها!


تیر هایت همه خطا رفتند

توی دالانِ تیره‌ی تقدیر!

سعی کردی کمی زمان بخری

غافل از این که زودِ تو شد دیر...


دیگر از هر نظر نخواهی داشت

روی این مشت خاک، فردایی

صورتت را گریم هم بکنی

مطمئنم جنازه،  رسوایی



زهرا موسی پور فومنی

برای چی؟

کسی که درد مرا دید و چشم خود را بست،
برای چی نگران شکستنش باشم؟!

زهرا موسی پور فومنی

گوش باش


درک کن این شعر را، باهوش باش

گرم و نیرو بخش چون دمنوش باش

حرف های نا تمامت را زدی،

جانِ من! حالا بیا و گوش باش...


زهرا موسی پور فومنی

دو رو ها_ تک بیت

در این سر زمین باش تنهای تنها

امان از دو روها، دو رو ها، دو رو ها


زهرا موسی پور فومنی

خلاصه

من از تو می گذرم تا دلم ادب بشود

خلاصه، روزِ خوشش بازتابِ شب بشود

ندارد از هر بابت برای من فرقی

که جسمش از گُرخیدن، دچار تب بشود

وَ یا به علّت افسردگی، هر از گاهی

زمان عادتِ حیضش جلو عقب بشود

به هیچ وجه دراعماقِ او* نمی‌ترسم

که با من آکِله‌ی غصّه، لب به لب بشود

من از تو می گذرم تا خودِ خدایت هم

از این همه  دل‌سنگی  پر از عجب بشود


زهرا موسی پور فومنی

نه‌خود

هر روز عکسی از خود و تقلید از نَه‌خود!

شاعر شدن به این قِر و فِر ها که نیست... هست؟

زهرا موسی پور فومنی