کمرنگ کن از صمیمِ دل یادش را
بیشانه رها کن سر پر بادش را.
شایستهی اعتماد و همراهی نیست
آن کس که نمی پذیرد ایرادش را
زهرا موسی پور فومنی
تا اوج بِپَر منزلتِ ایران را
از دست نده به هیچ وجه ایمان را
سهم تو زبالههای خشک و خیسست
از سفرهی انقلاب بردار آن را.
زهرا موسی پور فومنی
حالا که شدی بر پُل احساس عابر،
در مکتبِ جامعِ ادیبان حاضر...
با این همه نو آوری و اعجازت،
از #ایده_ربایان نشو غافل، شاعر.
#زهرا_موسی_پور_فومنی
#رباعی_درخواستی
از [شهر تو] عشق را به غارت بردند
با زور ، هوس را به زیارت بردند!
داماد شدند و نو عروسانش را
یکعمر به حجله بیبکارت بردند!
زهرا موسی پور فومنی
راکد منم و او که روانهست، تویی
یک عمر به دنبالِ نشانهست، تویی
از لحن همیشه شاکیاَت می فهمم
آن کس که به دنبال بهانهست، تویی
زهرا موسی پور فومنی
من خودم را بندهای طاهر نمی بینم هنوز
چون دلم را در دعا، حاضر نمی بینم هنوز
راستش، خود را میان حرف های بیبَها
توی بازارِ عمل تاجر نمی بینم هنوز
در کمال شرم، ذهن بستهام را سالها
بر پُل اندیشهها عابر نمی بینم هنوز
بس که ترسویم، وجودم را در اوج یَاس هم
ایستا بر پلّهی آخِر نمی بینم هنوز
بیتعارف این حقیقت را هم افشا می کنم:
من خودم را واقعاً، (شاعر) نمی بینم هنوز...
#زهرا_موسی_پور_فومنی
قلبت به هر آنچه دیدهای بد بینست
دنیای تو... حیف، بیجهت غمگینست
از عشق شنیدی و نفهمیدی چیست!
افسووووس، ضریبِ هوشیَت پایینست
زهرا موسی پور فومنی
من _از خودم و تو از خودت_گُم هستیم
آماجِ کنایههای مردم هستیم
ما هیچزمان، به هم نخواهیم رسید
تا دستخوشِ (سوء تفاهم) هستیم
#زهرا_موسی_پور_فومنی
طرح یک ساختمان چِل طبقه
سالها توی ذهن کُندِ تو بود
حیف، پروانهاَش برای بنا
اصل نه، بلکه جعلی و فُتو بود
خواستی صادراتِ فرش کنی
به تمام دُوَل در آن دوران،
سنگفرشت به گونه ای کردند
که نمودی سریع توبه از آن!
باز کردی حساب بانکی در
هر کجای زمان که می رفتی.
راستش را بگو سرا پایت
از چه رو می شد آخرش نفتی؟!
هر چه گنجشک بود دورِ سرت
رنگِشان کردی و به آدمها
با بهای مصوّبش دادی
جای آن نا قناریِ تنها!
تیر هایت همه خطا رفتند
توی دالانِ تیرهی تقدیر!
سعی کردی کمی زمان بخری
غافل از این که زودِ تو شد دیر...
دیگر از هر نظر نخواهی داشت
روی این مشت خاک، فردایی
صورتت را گریم هم بکنی
مطمئنم جنازه، رسوایی
زهرا موسی پور فومنی
درک کن این شعر را، باهوش باش
گرم و نیرو بخش چون دمنوش باش
حرف های نا تمامت را زدی،
جانِ من! حالا بیا و گوش باش...
زهرا موسی پور فومنی
در این سر زمین باش تنهای تنها
امان از دو روها، دو رو ها، دو رو ها
زهرا موسی پور فومنی