زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

آن قدر شاعری که...

مؤمن به هیچ غیرِ خدایی نشد دلم

معتاد هیچ حال و هوایی نشد دلم

آواز ها شنیدم و جز لحن نرم تو

مجذوب انعطافِ صدایی نشد دلم

هر چند رنج می کشم از درد سال ها

محتاج سِحرِ قرص و دوایی نشد دلم

با آن که پای حوصله ام لنگ می زند

یک عمر متّکی به عصایی نشد دلم

بعد از صعودِ من به بلندای قلّه اَت

پا بندِ انحصاری جایی نشد دلم

آن قدر شاعری که به شعر تو هیچ وقت

درگیر وزنِ واج و هجایی نشد دلم


زهرا موسی پور

زنانگی ما...

بی حس شده دست و پای ما در سرما

خشکیده لب و گلوی ما در گرما!

یک مشت توهّم زده ی خاله زَنَک

کشتند زنانگی ما را در ما


زهرا موسی پور

به هر حال...

مُصمّمی که مرا در قفس نگه داری

وَ با شکنجه، سکون را به من بیاموزی

ولی حقیقتِ این ماجرا کمی تلخ ست:

بدان، پرنده به هر حال می پَرَد روزی!


زهرا موسی پور

حاملان دعا_قدر

امشب فرشته ها به زمین آمدند تا

ما را به عرشِ حضرتِ حق متّصل کنند

آنان که حاملان دعایند تا خدا

باشد نظر به جامعه ی اهل دل کنند!


زهرا موسی پور

زوم نکن

بر عیب خدا دادیِ من زوم نکن

دل را به قِصاصِ نفس محکوم نکن

لب های تو زندگی به من می بخشند

از بوسه مرا دوباره محروم نکن!!


زهرا موسی پور

EroticPoetry

چراغ اتاق

خوابم نمی برد شب و بی بوسه تشنه اَند

لب های گُر گرفته و در انتظارِ من

خاموش کن چراغ اتاق مرا، برو

دیدن ندارد این همه، وضعِ خمار من!

زهرا موسی پور

#Erotic_Poetry

بوس دیگر...

بوسیدمت که نگویی طرف چه بی خِیر ست

باید به تو هَدِیه های بهتری بدهم

با عشق آمده اَم تا هوس ببازم، پس

محکم بمان به لبت بوس دیگری بدهم!


زهرا موسی پور


EroticPoetry

مگر نماز می خواند علی؟!!

شعری قدیمی  از اوایل دهه ی ۸۰


از خود طمعِ مقام را  راند علے

هم سطحِ فقیرِ بے نَوا ماند علے

مردم ڪه مڪان ضربتش را دیدند

گفتند: مگر نماز مے خواند علے؟!!!


زهرا موسی پور

ایده رُبایی

#کمپین_انتشار_شعر_با_نام_شاعر

#شاعران_بی_دفاع

همّت کن و از مغز خودت کار بکش

بی علم و عمل، منتظرِ مُزد نباش

با ایده رُبایی نتوان شاعر شد

از خود هنری نشان بده، دزد نباش!


زهرا موسی پور

سبز و بنفشِ برگ ریحان...

روز های شادی و غم پشتِ طرحِ زوج و فرد

نفس و شیطان هم شَباهنگام، در حالِ نبرد

گیسُوانم را به دست باد خواهم داد و رفت

آن کسی که شانه شان می زد، مرا تحریم کرد

یادتان باشد، اَگر آمد سراغم را گرفت

از زبان من بگوییدَش که دنبالم نگرد

وقتِ بودن، غیب می شد مثل دودی در هوا

نا کجا تر از غبار و دانه های ریز گَرد

عاشق سبز و بنفشِ برگ ریحان بودم و

در عوض او خواستارِ رُزگُلی با رنگِ زرد

غیرتش را در شلوغی های شب گم کرده بود

گر چه صد ها هدیه می دادم به او در روزِ مرد

گرم می کردم وجودش را بدونِ منّتی

در مقابل او دلم را از تپیدن کرد سرد!


زهرا موسی پور

چاه

از هیچ کسی به سینه اَت آه نبود 

هر چند که کوفه با تو همراه نبود

زهرات اگر سفر نمی رفت علی

صد سالِ سیاه، مَحرَمت چاه نبود


زهرا موسی پور

آرمانشهر

در شهر آرمانی و

رؤیاییِ شما

دشمن که جای خود،

چه امیدی به دوستان!!

زهرا موسی پور

پیشکش_ تقدیم به آقا

قصیده ای نسرودم برای مِدحَتِ تو

که پیشکش کنم از راه دور، خدمتِ تو

مرا ببخش که شاگردم و در این مدّت

اضافه تر نشد از شعرِ من به عزّت تو

هنوز دایره ی واژه هام محدود ست

تشکّر از تو برای غَنای دقّت تو!

شنیده ام که نداری توقّع از مردم

فدای این همه ایثار و حُسنِ نیّت تو

برای از تو نوشتن قلم توانا نیست

که غیرِ قابلِ وصف ست حُجب و عفّت تو

جماعتی چه مُصرّانه چشم در راه اند

که با "غزل" بشوم موجباتِ حیرت تو

وَ تازگی به رُباعی شدند قانع تا

در این گُزینه بریزم وقار و هِیبت تو

نمی شود به همین سادگی ثَنایت گفت

اگر چه بر سر من سال هاست منّت تو!!


زهرا موسی پور


سَم

به جای "عشق"

دلم را به "شعر"

خوش کردم

"هوس" برای

بدن های نیمه جان،

سَمّ ست!

زهرا موسی پور

سرکوبیِ احساس

از حال بدم کسی ندارد خبری

تنهایی و خودخوری ندارد اثری

بایَست به فکر چاره باشم پس از این

سرکوبیِ احساس ندارد ثمری!


زهرا موسی پور

بارقه ی حضور

در هَجمه ی انتظار و کاش ، آقا جان

دل های بشر را نَخَراش آقا جان

« غیبب » که برازنده ی یک مُنجی نیست

پس بارقه ی حضور باش آقا جان!


زهرا موسی پور

حالا... (شعری از دخترم)

در آرزوی پرواز بودم

امّا بالِ پریدن نداشتم وَ

محبوس در زندانِ زمین.

تا آن که تو آمدی.

حالا آسمان در اسارتِ من ست!


#ریحانه_گیلانی

سیم خار دار

#noterrorism

از مرز ها گذشتن و آغاز انتحار

در خون دواندن تنِ صد ها... در انفجار

مانع نمی شود پس از این سیمِ خار دار

لعنت به لحنِ مبهم و سَیّاس روزگار


حجّت قبول باشد و مشکور سعی تو!!!


زهرا موسی پور


#noterrorism

#noterrorism

بانوی معصوم

#ابراهیم_سحری


سر گذشتت تلخ و... شیرین شعر توست

_مرگ، استدلالِ نامیرایی اَت_

خوب می فهمی چه رازی گفته ام

آفرین ها بر تو و گیرایی اَت


عاشقانت را به اشعارت سِپار

قلب تو در بطن هاشان می تپد

جای تو ، جسم نحیف دشمنت

زیر صد مَن خاکِ حسرت می کَپَد


خیر چندانی ندیدی در جهان

از وجوبِ عشق و الزامش: هوس

هیچ چیزی شاد و آرامت نکرد

طعم پاییز و بهارت هر دو گَس


می شناسم از خودت بهتر تو را

مهربان بانوی شهرِ ابر ها

گر چه در دل، غم فراوان داشتی

از تو دیدم بی نهایت صبر ها


آرزو کردم که آرامت کند

حرف های ساده و منظوم من

از تو گفتن کارِ آسانی نبود

شاعرِ دل خسته و معصوم من


ابراهیم سحری

ممنون خدا!

ناگهان بعد از شبی تب سوخته

روزِ رفتن می رسد از راه دور

این تن ناکام از عشق و هوس

می کَپَد در تنگنای سرد گور


راحت از رنجاندنِ نا خواسته

یا غمِ تحمیلی اطرافیان

جان به در بُردن برای تا اَبد

از گزندِ سیلی اطرافیان


بیت بیتِ شعر هایم سوکوار

دفترم را خط به خط تَر می کنند

شک ندارم عاشقانم هر غروب

روی خاکم لاله پَر پَر می کنند


چون کتابی که ندیده رنگِ چاپ

بی هُویّت مانده تنها برگ من

ظلم بی اندازه دیدم از زمان

از شهادت نیست کمتر مرگ من


خنده بر لب های تَب خالم، حرام

چاه ها بودند پشتِ چاله اَم*

پیک شادی را ننوشیدم شبی

بُغض، میراثِ هزاران ساله ام


آااااه آراااااامم در این خلوتکده

خیلِ بختک ها شدند از من جدا

خواب های هر شبم تعبیر شد

خانه اَم نو ، رخت نو. ممنون خدا!


زهرا موسی پور


*چاله: زَنَخدان، چاله ای که هنگام خندیدن، کنار گوشه های لب پدید می آید.

کریمِ اهل بیت

دل از حرم حضرتِ دلدار نکن 

حتّی اگر آلوده به انواع لجن

از او بطلب تمام حاجاتت را

زیرا که کریم اهل بیت ست حسن


زهرا موسی پور

دانسته و ندانسته

زخم های عمیق خوردیم از...

رنج های زیاد بردیم از...

دشمنانی مسلّماً دانا

دوستانی بدون استثنا

شاعر و دکتریم و نقّاشیم

سعی کردیم بهترین باشیم

کارگر، گل فروش یا معمار

بهترین در ارائه ی هر کار

از مدارای بی جهت دوریم

در مروّت مثالِ مشهوریم

با وجودی که صلح جو هستیم

پُر انرژی و بذله گو هستیم

عدّه ای برخلاف ما هستند

اهل دعوا و کودتا هستند

با خوشی های ما نمی سازند

روی اعصاب خلق می تازند

گاه از این کار زشت بی خبرند

آتش جان هر چه خشک و تَرند

یا ندانسته مردم آزارند

در جوامع طُفیل و سَر بارند

یا که دانسته دردسر  سازند،

گر چه هر جا روند می بازند

باید از این گروه دوری کرد

تا شوند از دوگانگی دلسرد...

در جوابم همین مَثَل کافی ست

طول و تفسیر شعر حرّافی ست⇩

«نیش عقرب نه از پِیِ کین ست

اقتضای طبیعتش این ست!»


زهرا موسی پور

فرق

نکن قضاوتِ ظاهر

که تا ابد فرق ست

میان ماده و نَر با

دو عنصرِ زن و مرد!


زهرا موسی پور

قبله ی گیلان

ماهم بشو بیا که فراوان ببوسمت

یا آب شو به سمت بیابان ببوسمت

بن بست کوچه ها به دلم چنگ می زند

ای کاش رو به روی خیابان ببوسمت

می ترسم اینکه دیر شود پس بیا که باز 

فومن وَ یا که جاده سراوان ببوسمت

شهریورانه آمده ای مِهر من شوی

فرقی نمی کند که به آبان ببوسمت؟!!

آری گدای خانه ی تو بوده ام ولی

بگذار تا به سبک امیران ببوسمت

تنها  که می شوم به جهنّم روانه ام

برگرد سوی قبله ی گیـــــلان ببوسمت!


#ابراهیم_سحری

چانه

تا عطر تو می کُشد مرا ،دیوانه!

با عشق و هوس نمی شوم بیگانه

آماده ی بوسه بازی امشب باش

بیخود زده ای این همه با من چانه


زهرا موسی پور

وجود ندارد

کسی وجود ندارد

در او خلاصه شود

تمامِ "من"، منِ نوعی،

زنی که می بینی!

که باورم شده دیگر

به هیچ شکلی نیست

برای "ما" شدنم در ادامه ،

تضمینی!

زهرا موسی پور


مشکوک

شاعر

ترس از غمِ جان و تهیّه ی نان داری

هم دلهره ی فتنه ی شیطان داری

از خوانشِ شعر های تو فهمیدم

مشکوک شدی به هر چه ایمان داری!


زهرا موسی پور

صدها رمضان

با دانش و شاخه هاش مَحرَم نشدیم

در هیچ یک استادِ مُسلّم نشدیم

از فایده های روزه گفتیم، امّا

صدها رمضان گذشت و آدم نشدیم!

زهرا موسی پور

تسبیح و گیلاس

حال تو شبیه حال بیماران ست

پاتَک زدنت شیوه ی طرّران ست

تسبیح به دست راست، گیلاس به چپ

این کار از افعال ریا کاران ست!


زهرا موسی پور

همان زن...

غزل سروده برایت زنی که این جا نیست

همان زنی که فرستاده ای به سینه ی خاک

تمام زندگی اَش را حرامِ عشقت کرد

ولی نشد دل هرزت حلالِ او ،  نا پاک!!


زهرا موسی پور

سیب و مرد

در خواب می شود به تماشای باغ رفت

باغی که بسته است درش بر تو سال ها

زن باش و باز هم هوسِ "سیب و مرد" کن

ممکن شود به عالم خواب این محال ها!

زهرا موسی پور

شهیدان

هر روز بر اشتباه مان افزودیم

خود را به هزار و یک گناه آلودیم

انگار نه انگار خدا "شاهد" ما ست

کاش اهلِ خجالت از "شهیدان" بودیم!

زهرا مو‌سی پور


از خودم

روزی که رقیب "او" شدم، ترسیدم
از حادثه ی تولّدم ترسیدم
گفتند که ‌از خدا بترسید ولی
بر عکسِ همه، من از خودم ترسیدم!

زهرا موسی پور

قبولی روزه


به دست های هوس بسته عقل، زنجیری

که حلقه حلقه اَش از هم گسستگی دارد!

قبولیِ همه ی روزه هام از امسال

به بوسه بر لب داغ تو بستگی دارد!

زهرا موسی پور

نماز و روزه

برای کسانی که خیال می کنند خدا کسی را جز خودشان هدایت نکرد:


تحریمِ بهشت بابتِ گندم نیست

با وسوسه های مار یا ک‍َژدم نیست

ما هم به نماز و روزه مُلزم هستیم

دین مختصِ طِیفِ خاص از مردم نیست


زهرا موسی پور

رحم کن!

عقرب امشب حَواله ی قمر ست

حالت این چکامه مُحتضر ست

جز خودم هیچ کس نمی فهمد

جسم من در عذاب قوطه وَر ست

بارها گفته ام خداوندا!

رحم کن، زندگی م در خطر ست

می پَرَد با خواص، معمولا

قرن ها از عوام بی خبر ست

مبتلایان به آزمایش او

اجتماعِ بزرگ خشک و تر ست

نا امیدی که کار شیطان بود

این اواخر ، خصیصه ی بشر ست!


زهرا موسی پور

خرّمشهر

در چاکِ گلوی متجاوز زهر ست

با جنگ طلب، تمام دنیا قهر ست

امنیّت و آرامش این کشور سبز

شیرینیِ آزادیِ خرّمشهر ست


زهرا موسی پور

هدایت

گفتی به کتاب حق عنایت نشده

از آن خبری در این ولایت نشده

درباره ی دین به گونه ای *می حرفی*

انگار کسی جز تو هدایت نشده!!!


زهرا موسی پور

تحمّل کن

روی یک سیّاره با نام زمین

گاه گاهی شعر می گویم، همین

گر چه عمری هستم آرام و متین

غرقِ فریادم، سکوتم را نبین!

مدّتی دیگر تحمّل کن مرا...

زهرا موسی پور


دوّم خرداد


هرگز نرود خاطره اش از دل و از  یاد

روزی که در آن  با نفست  معجزه رخ داد

ترسیم گر قطعی آزادی و عشق ست

ترکیب پُر از طَنطَنه ی دوّم خرداد...


زهرا موسی پور

پیچک

تا دید که تنهایم و دستم سیگار

با سرعتِ نور شاخکش شد بیدار

از عشق شروع کرد و حالا به هوس

چسبانده تنش را به تنم پیچک وار


زهرا موسی پور