زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

جدّی

هر کسی آمد سرِ راهم، دروغی تازه گفت

آن چنان جدّی که حتّی باورش می شد خدا !!

زهرا موسی پور

تشکّر

صد ها نفر ابراز محبّت کردید

گفتید حضوراً به من و چت کردید

این شرط ادب نیست، تشکّر نکنم

ممنون که به شعرِ من، عنایت کردید


زهرا موسی پور

چه حسّی؟!


گفتی که تمامِ طولِ شب، بیداری

خاکسترِ داغِ هر پُکِ سیگاری...

پایان بده این مقدّمه چینی را

رُک باش بگو،  به من چه حسّی داری!


زهرا موسی پور

صورت تهریش

هرگز نشود از بغل و بوسه معاف

آن صورتِ تهریش ولی گاهی صاف

با شیطنت آمیخته ام امشب، پس

از خستگی ات برای من قصّه نباف


زهرا موسی پور


برزخ

رحمی به وجود بی قرار من کن

کم، خون به دل منقلبِ این زن کن

در برزخ چشم او گرفتارم،  عشق!

تکلیفِ مرا فقط خودت روشن کن


زهرا موسی پور

ترانه ی شام و نهار

دیوونم و دیوونه تر میشم

وقتی که تو با من یکی میشی

می میرم از گرمای آغوشت

اون لحظه ای که مثل آتیشی


کم کم میرم تا اوج پرواز و

بالام میشن دستای  داغ تو

خون می دُوِه توی رگامو باز

قرمز میشن گوش و دماغ تو!


هیچی نمی تونه تو اون ساعت

توصیف حال خوب ما باشه

ترجیح مون اینه، تو این بازی

ناظر فقط چشم خدا باشه


ما هر دومون خوب اینو می دونیم

عشق و هوس از هم جدا نیستن

هر چی بخوایم پنهون کنیمِ شون

فایده نداره، بی صدا نیستن


دیوونه ای، دیوونه تر میشی

وقتی بهت میگم کنارم باش

دنیا بهشته لحظه هایی که

میگی به من شام و نهارم باش



زهرا موسی پور


حرف خام

دنیا به تازیانه تنم را کبود کرد

آتش کشید زندگی ام را و دود کرد.

از نو شروع کرد دلم، راه رفته را

عادت به وضع تازه که حقّش نبود کرد

امّا دوباره قسمت من حرفِ خام شد

هر دفعه، عشق در عملش دیر و زود کرد

گفتم که دل به شعر دهم بعد از آن و حیف

بازارِ شاعرانگی اَم هم رکود کرد

خیری نشد نصیبم از این جَمعیت، ولی

هر کس به من رسید، به واللّه سود کرد

شد موجبِ سقوطم و در انتها خودش

با نردبانِ من به بلندا صعود کرد


زهرا موسی پور


مارمولک

شیطنت می بارد از چشمِ سیاه و ‌نافذت

حیف، دستانِ تو را بسته ست اسلامِ عزیز

خلوتت را با هوس ها مُنطبق کردی ، ولی

مُلزَمی در جمع، بر رفتارِ کج دار و مَریز


#زهرا_موسی_پور


تصویری از فیلم "مارمولک"

مکتوب

از ماضی مطلقاً بعید آمده ایم

با قلب لبا لَب از امید آمده ایم

در دفتر کائنات مکتوب شده

ما هر دو برای هم، پدید آمده ایم


زهرا موسی پور

مزاج

بیماری نا علاج دارد این زن

افسردگی مزاج دارد این زن

از کار گذشته کار او. باید گفت:

یک معجزه احتیاج دارد این زن!


زهرا موسی پور

خیال

از این جهت متأسّف شدی که حرفی در

گلویِ من، خفه اَم کرده و نمی گویم

خیال کن که از آزارِ خار می ترسم

به آن دلیل، گُلِ سرخ را نمی بویم! 


زهرا موسی پور

اعصاب

گفتی به من از لذّتِ دیوانگی ات

از مزّه ی میوه های گُل خانگی ات

شرمنده که این مسأله را می گویم:

اعصاب مرا پُوکید پُر چانگی ات!!


زهرا موسی پور

هُل

هر روز ‌به یک بهانه آزارم داد

صد نسبتِ ناروا به افکارم داد

با آن همه دلشوره که در جانم ریخت

در خاتمه، هُل به سمتِ سیگارم داد


زهرا موسی پور

مترسک تَه جالیز

مترسک تَه جالیز، باورت بشود

چه باشی و چه نباشی، کلاغ ها هستند

که باغ را بِتِکانند و  تکّه تکّه کنند

به یاری شُرَکا شان، که زاغ ها هستند!


زهرا موسی پور


شهید مدافع _محسن حججی

تابوت تو را طَواف کردیم از دور

قبرت بشود به حقّ زهرا پُر نور

همراهِ سَرِ بُریده ی خود باشی

با سیّد و سالار شهیدان محشور


زهرا موسی پور

مترسک

مترسکِ سرِ جالیز مصرفت پس چیست؟

که در حضور تو باغ از کلاغ  پر شده است!


زهرا موسی پور

هنرپیشه

بر پیکرم تبر نزن از ریشه ام بترس

از پویِش دوباره ی اندیشه ام بترس

حالا برو بگو به شغالی که زوزه کرد:

از شیرِ سر سپرده ی در بیشه ام بترس

ساطع نکن به روی تنم موجِ منفی و 

از شهوتِ بُرَندگی تیشه ام بترس

نشکستنی ست آینه ام. پس بگو به موج:

از سنگ های مخفیِ در شیشه اَم بترس

با آن که صاف و ساده ام این جا و هر کجا

هر لحظه از وجودِ هنر پیشه ام بترس!!


زهرا موسی پور

خواستن

سال ها می خواستی

بر طبق میلت

آدمی دیگر شوم،

امّا نشد.

خواستن یعنی توانستن،

ولی از جانبِ تو

مطلقاً بی مورد است!


#زهرا_موسی_پور

عجّل لولیّک الفَرَج

پر نور بتاب بر شبانَم، ای ماه

کامل که شدی در آسمانم هر گاه

تا ابرِ سیاه دُوره اَت کرد،  بخوان:

عَجّل لِولیّک الفَرَج یا اللّه


زهرا موسی پور

فوبیایی

بوس کردم تو را در اَنظار و

عشق از کار من تعجّب کرد

عقلِ ناقص رسید از راه و

شهر را غرقِ در تعصّب کرد


جمعِ حاضر به ضرسِ قاطع بود

منزجر از ِوقوعِ این اقدام

ملّتی که براش تفریح ست

 دیدنِ صحنه های یک اعدام


با محبّت، همیشه می جنگند

با خشونت، کنار آمده اند

دستِ شان نیست، شاید از اجبار

خشک و بی روح بار آمده اند


شعر گفتن برای این مردم

بر خلافِ شعور و دانایی ست

بی سیاست، کنار شان بودن

آخرش، داغِ ننگ و رسوایی ست


شاعر!  از شورِ عشق گفتی و

عقل را در خروش آوردی

خون یک دسته فوبیایی را

در رگانش به جوش آوردی



زهرا موسی پور


صبحانه روی تخت

آرامَم و شاد با  "تو"  در این خانه

کم کم شده اَم با غمِ  "او"  بیگانه

امروز هوس کرده دلم ، بر تختم

با بوسه ی داغت بخورم صبحانه


زهرا موسی پور

شِکر اضافه

در جامعه آگاه نبود از جایش

می ریخت شکر اضافه تر در چایش

هر وقت به روی او کمی خندیدیم

از حدّ خودش دراز تر شد پایش


زهرا موسی پور

صبح هر روز

در ساعتِ ابتدای صبح هر روز

تسبیح بگو و گاه اسپند بسوز

تا ایزد مهربان کند میهن را

از جنگ و دروغ و خشک سالی محفوظ


زهرا موسی پور


بر گرفته از دعای کوروش کبیر.

مشاعره ۲

پیوند بزن گذشته ها را به کُنون

از میم و ر و دال بگو تا ز و نون*

این حالتِ خَلسه ات تماشا دارد

با شعر رسیده ای به سر حدّ جنون


#محسن‌_هاشمی_هخا



*میم و ر و دال: مرد

ز و نون: زن


آمیخته هر ذرّه ی تو با غم ها

ناچار شدی به نقدِ بیش و کم ها

از وِجهه ی شاعرانه ات فهمیدم

فرقی ست میان تو و این آدم ها



#زهرا_موسی_پور






ضعف بزرگ

باید به شنیدنِ حقایق تن داد

شاید نرود اصالتِ ما بر باد

این ضعف بزرگی ست که هر کس آمد

با ساده دلی به او بگوییم «استاد» !!


زهرا موسی پور

مشاعره

لطفِ اَزَلی معجزه در کارم کرد

از خوابِ همیشگیم بیدارم کرد

عمری ابدی یافتم از وقتی که

تقدیر به عشقِ تو گرفتارم کرد


#ابرهیم_سحری


یک عمر اسیرِ واژه ی "من" بودم

در جامعه کم صدا ترین زن بودم

تا این که "تو" آمدی و نُطقم وا شد

شاعر تر از آن شدم که قبلاً بودم


#زهرا_موسی_پور

هر بار...

از شیرِ پُر از آب نمی بندد ماست

کار من و او،  به هم نمی آید راست

جز برقِ هَوَس ندیده ام ، از چشمش

هر بار بغل کرد مرا، چیزی خواست!


زهرا موسی پور

هر بار...

از شیرِ پُر از آب نمی بندد ماست

کار من و او،  به هم نمی آید راست

جز برقِ هَوَس ندیده ام ، از چشمش

هر بار بغل کرد مرا، چیزی خواست!


زهرا موسی پور

حضرت ثامن

با این که گرفتار معمّای شبیم

هر ثانیه از دستِ قضا جان به لبیم

راهی که به مقصد برساند ما را

از حضرت ثامن الحُجج می طلبیم


زهرا موسی پور

ترانه ای از من

تن به سِکس بدون عشق نده

هر چه قدر از نیاز پُر باشی

چشم به صیدِ شیرِ بیشه ندوز

لایقت نیست لاشخور باشی


زندگی کن ولی نه هر قیمت

گاه باید، فقط تمام  شوی

در دفاع از حریمِ خود، حتّی

توی چنگال مرگ رام شوی


عشقِ خود را فدای عقل نکن

گاه دیوانه شو، به جاده بزن

گریه کن با ترانه ای از من

باز فریادِ بی اراده بزن


در نیاور اَدای شیطان را

آدمیزاد هستی_ انسان باش

با وجودی که کار داری، گاه

در مسیرِ قطار دهقان باش


از نصیحت بدت نیاید، دوست

هیچ کس ایده آل و کامل نیست

مطمئن باش تا ابد ابلیس

از پَکیجِ "فریب" غافل نیست!



زهرا موسی پور

از فردا

از پنجره عطرِ گل شب بو آمد

یک حسّ قریب، هم زمان تووو آمد

شاید به همین نشانه ها، از فردا

سر فصلِ خبر  ها بشود : او آمد


زهرا موسی پور

جمله های داغ

عشقم‌! مرا به خانه ی رؤیایی اَت ببر

امشب تنم پُر از هوس است و کلافه ام

بر روی تخت زمزمه کن جمله های داغ

تا بوی یک ترانه بگیرد ملافه ام...


زهرا موسی پور

دست بنده نیست.

از تو گذشتنم عملی عاشقانه بود

هر چند عقل تا تَهِ این قصّه نقش داشت

پایان تلخ رابطه تقصیرِ "بنده" نیست

آن را "خدا" به دفترِ تقدیر او نِگاشت


زهرا موسی پور

کلونی انگل

نمی شود بسُرایم مدام، از لب و بوس

وَ دور باشم از ابرازِ درد جامعه ام

وَ ساده رد بشوم از کُلونیِ انگل

که رخنه کرده در احشای زرد جامعه ام


زهرا موسی پور

دما سنج

تا در بغلت سکوتِ شب هام شکست

دیدم که دما سنج به تب هام شکست

دوران ریاضتم سر آمد ای عشق

با بوسه ی تو طلسمِ لب هام شکست


زهرا موسی پور

ستم کردی!

برای آنانی که تنها هدف از خلقتِ انسان را زوجیّت می پندارند!!!!!!


اگر همه ی تقاضایت از خدا، مَرد است

یقین بدان که به زن بودنت ستم کردی

زیاد بوده از آغاز قیمتت، بانو

خودت به دستِ خودت از حساب، کم کردی!


زهرا موسی پور


مادر که شدم...

در چشمِ تو دلشوره، فراوان دیدم

امّا گلِ خنده از لبانت چیدم

تلفیقِ عجیب شادی و غم بودی

مادر که شدم، حال تو را فهمیدم!


زهرا موسی پور

مادر

خلاص شد تنت از انحصارِ بیماری

در آستانه ی یک خواب راحت و آرام


زهرا موسی پور

تنها زنی که...

غزلی به مناسبتِ ۸ مرداد، سال مرگِ مادرم:


در هاله ای که شاملِ انواع درد بود

یک زن اسیر بود که تمثیلِ مرد بود

می شد هوای خانه بهاری به عطر او

امّا تنش مجاورِ پاییز زرد بود

دلگرم می شدیم به شهری که عشقِ او

در کوچه های خلوتِ آن دوره گَرد بود

روحش تمامِ عمر در انبوهِ رنج ها

مشغولِ استقامت و دایم نبرد بود

« مادر » کسی که بر لبِ خود داشت صد دعا،

تنها زنی که ناله و نفرین نکرد بود!


زهرا موسی پور

قوزکِ پا

رویین تَن است « قلبِ» من از هر نظر  وَ «عشق»

تیری که زد به قوزکِ پایش، اثر نکرد!


زهرا موسی پور

قافیه پرداز صلح

لطفاً بیا و قافیہ پرداز صلح باش

دنیا ندیده خیر ، از این جنگ لعنتے!


زهرا موسی پور


اجتماع خاله زنک ها


هر کس که پاک باشد و هم رنگِ جمع، نه

آماج تهمت ست در این سر زمینِ شوم

در اجتماعِ خاله زنک ها نمان      که باز

یک گلّه گرگ سمتِ تو می آوَرَد هجوم


زهرا موسی پور


۵مرداد_مرگ ابراهیم عالی پور

« خدا » بزرگ ترین پرسش من و او بود

به پاسخی نرسیدیم و رفت تا برسد...

زهرا موسی پور


خواستنت...

از روی لبم بگیر سیگارم را

تسکین بده شعر های تب دارم را

سر ریز شد از درونِ من، خواستنت

با بوس و بغل تمام کن کارم را

زهرا موسی پور

دعوتی

در این شبِ ترانه خیز

که گل نمی رود به خواب

به خانه ای که هیچ کس

ندارد از دلش خبر

به صرفِ هندوانه و

انار و سیب، دعوتی

بیا، برقص، بزن، بخوان

بگو، بخند، بِبُر، بِبَر...


زهرا موسی پور

دخترانم

دخترانم شراب ناب منند

مستِ ریحانه و غزل هستم

تلخ شد سرگذشتم امّا شُکر

غرقِ دریاچه ی عسل هستم...


زهرا موسی پور


ریحانه: اسم دخترم

غزل: قالبِ برتر شعرم


سکوت!

گفتند: هر چه پیش بیاید، سکوت کن!

شاعر که منتقد بشود، می رَوَد به گ...!


زهرا موسی پور