زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

"یلدا"

"یلدا" نمادِ وِجهه ی ایرانی من ست

امّا غمی به صورت زیبای این زن ست

از یاد او نمی رود اَندوه قرن ها

بعد از تولّدی که به فرداش، مُردن ست

تسکین شدم برای غمش سال های سال

تا باورش شود که سزاوارِ بودن ست

باید در آوَرَد به هزاران تلاش من

این رخت تیره را که به اجبار بر تَن ست

نشمرده جوجه های سیاه و سپید را

امّا دلم به آخر پاییز روشن ست!


زهرا موسی پور

مثل همه (یلدا)

وقتی که تو را چِزانده ترس از فردا

در چرخه ی قرعه نیست نامت پیدا

مثل همه منتظر نمان تا بشود

هر روز و شبت سیاه تر از یلدا


زهرا موسی پور

با آن که...

هر لحظه ی با تو بودنم خوشبختی ست

عطر بدنت رفیق این جا رختی ست

لبخند بزن نیمه ی تکمیلیِ من 

با آن که رسیدنم به تو با سختی ست


ابراهیم سحری

زوج عجیب

ما عاشق و معشوق عجیبی هستیم

زوجی مُتضادیم، ولی یک دستیم

با شعر و ترانه می شویم آرام و

جای عرق و شراب، از هم مستیم!


زهرا موسی پور

شاعر ساعی

باید که تمام عمر، ساعی باشی

یک شاعر فنّی و سَماعی باشی

از مثنوی و غزل که سیرآب شدی

استادِ دو بیتی و رُباعی باشی


زهرا موسی پور

غروب جمعه

غروبِ خسته ی جمعه عجب غمی دارد

دلم برای تپش فرصت کمی دارد


فقط منم که نبودم حریم هیچ کسی

وَ گر نه هر تنِ خونگرم مَحرمی دارد


هجوم دغدغه ها از شروع تا امروز

به خاطرم چه رِوال منظّمی دارد


برای این که شوم نا امید تر، شیطان

همیشه عزم بلند و مُصمّمی دارد


سکوتِ سرد خدا هم برای نشکستن

عجب اراده ی بالا و محکمی دارد!...


زهرا موسی پور


telegram.me/zahramoosapoor

مادر که شدی...

آموزه ی قصّه های تو یکرنگی

در هر نُت لای لایی اَت دلتنگی

مادر که شدی به عشق فرزندت با

بیماری و مرگ، سال ها می جنگی!


زهرا موسی پور

سال ها جدایی

هرگز از یادم نخواهی رفت مرد

گر چه شعرم با تو شد نجوای درد

خوب می دانیم و می داند خدا

هیچ کس جز تو مرا ویران نکرد

سال ها از من جدا ماندی و هست

بسترم بی شیطنت هایت چه سرد

کاش برگردد عقب این روزگار

باز تو_ من، التهابِ تخته نَرد

بعد از این هر پنج شنبه، عصر در

شهرِ هیچستان به دنبالم بگرد!


زهرا موسی پور


نیمه ی تکمیلی

گاهی  که خیال می کنی

"نیمه ی تکمیلی" اَت را یافته ای

خدا می گوید: مطمئن نباش!


#زهرا_موسی_پور

#قالب_طرح_پریسکه

عقب کشید

با چینش واژگانی اَش خامم کرد

در حینِ غرور و سرکشی، رامم کرد

تا دید که در شهر خبر پیچیده

نامرد عقب کشید و بد نامم کرد!


زهرا موسی پور


کانال تلگرامم:

telegram.me/zahramoosapoor

عقب گَرد

امشب دوباره خلوت من درد می کند

سمتِ گذشته، قصّه عقب گرد می کند

یاد آوری خاطره هایی نگفتنی

از ماندن و ادامه مرا سرد می کند

نبضم دچار یک تپش نا منظّم ست 

از فتنه ای که این غمِ نامرد می کند

پاییز و ماه آذر غارتگرش چه زود

انگیزه های سبز مرا زرد می کند

هر کس که خواست سایه و همسایه ام شود

از من به لحن مفتضحی طرد می کند

این روزگار و تلخی بی انتهای آن

آخر مرا اسیر همان گَرد می کند!


زهرا موسی پور 

فکرش را بکن(در قالب طرح)

فکرش را بکن

اگر اشک های خدا هم  شور بود،

در عطش می سوخت زمین

پس از  باران!


زهرا موسی پور

#قالب_طرح

صبحانه ی ما

صبحانه ی ما بوسه به لب های هم ست

هر لحظه ی این یکی شدن مغتنم ست

از سفره ی عاشقانه و کوچکِ مان

تا شب هم اگر لقمه بگیریم کم ست


زهرا موسی پور

خبر نداری

زهرا رسیده ای به نهایت، به نیستی

امّا خبر نداری و بیهوده می دَوی

از صفحه ی مُچاله ی این روزگار تلخ

یک شب به مرگِ سر زده ای، محو می شوی


زهرا موسی پور

کولی

صبح ست و شروعِ ترس و دل مشغولی

اجرای همان سمفونیِ بی پولی

یک ملّت منزوی که باید تا شب

تک تک بدهدند دزد ها را کولی!


زهرا موسی پور

چی بوسته... (گیلکی)

#فولکلور_گیلکی

هوا وارش بوارسته، می دیل خون
بیا می چومِ اَرسُهَ کْمترَ کون
چی بوسته انتها ناشتی اَمی عشق
اَمَن هم بیم ایتَه لیلی و مجنون

زهرا موسی پور

#ترجمه_فارسی
هوا باران باریده و قلبم خون.
بیا و اشک چشمم را کم تر کن.
کاش عشق ما پایانی نداشت و
ما هم یک لیلی و مجنون بودیم!

دلم می گیرد (بداهه)

دلم می گیرد از او که

نمی خواهد بفهمد،

نه از او که

توانِ درک و تفسیر

مسایل را ندارد، نه.


دلم می گیرد از آن دوستی که

به خلوت ادّعای مهربانی دارد و

در جمع رفتارش،

تفاوت می کند با آن چه می گوید.


دلم از او که بی وجدان،

قضاوت می کند فَحوای شعرم را

هزاران بار می گیرد.


چه تنهایم، چه تنهایی!

در این شهری که از دست و زبانِ

دوست هم ایمن نخواهد بود

دنیا مان،

که دشمن جای خود دارد!


زهرا موسی پور


صاحب الزّمان

هر چند گاه قلب من از شَک نمی تپد

می میرم و به زندگی ام اعتبار نیست

امّا بدون تو قلمم، صاحب الزّمان

هرگز به ذهن اهل زمین ماندگار نیست


زهرا موسی پور

تجویز (تک بیت)

سکوت مزمن و بُغضی که کرده ای دیدم

برای درد تو تجویز من فقط "شعر" ست


زهرا موسی پور

خبر ندارم و...

شاید رسیده ام به نهایت، به نیستی

امّا خبر ندارم و بیهوده می دَوَم

دردی که در تمام تنم تیر می کشد

شاید بهانه ای ست که از خود رها شَوَم!


زهرا موسی پور

ابراهیم عالی پور(سپیدِ سیاه)

همان قیافه ی جدّی، همان عبارت ها

دوباره خوابِ تو و گریه پشتِ گریه ی من

چه زود بود سپیدت، سیاه تَن بزند

مخاطبت بشود خاک تیره، صد ها من...


زهرا موسی پور

تک رَوی

به جای آن همه تک رَوی و بی خِرَدی

کمی ملاحظه کن حال این جماعت را

اگر به خیره سری های خود ادامه دهی

نخواه از احدی بعد از این اطاعت را!


زهرا موسی پور

شعری از دخترم (شمع ها را خاموش نکن.

شمع ها را خاموش نکن 

هنوز حرف هایم

تمام نشده...

مطمئن باش تکراری نیستند.

می خواهم بشنوی.

مگر می شود دوست داشتن

تکراری شود؟

حالا یک آب نبات بده 

تا بقیه اش را بگویم!!!


#ریحانه_گیلانی

ابتلا

با  آیه تو را که از خدا ترساندند

از دغدغه ی روز جزا ترساندند

کم کم خودشان بلا شدند و ‌یک عمر

هر روز تو را از اِبتلا ترساندند!


زهرا موسی پور

محافظه کاری

در عاشقی محافظه کاری صحیح نیست

پس ادّعای مردی و مردانگی نکن

تا درس عشق را به دلت پس نداده ای

اظهار فضل و دَعویِ فرزانگی نکن!


زهرا موسی پور

شعر نیمه کاره

از طرز فکرِ ناقص و گُنگت به باد رفت

آینده و گذشته ی یک نسل پُر امید

رؤیای سبز او به تَغافُل خراب شد...


این شعر نیمه کاره به پایان خود رسید!


زهرا موسی پور

قدرت، ثروت، فساد

قدرت و ثروت که شود جمع در

نقطه ی خاصی به هزاران کلک

صاحبِ آن از دَرَکاتِ فساد

شاهد این بیت شود کم کَمَک:

‌‌«هر چه بگندد نمکش می زنند

وای به روزی که بگندد نمک!»


زهرا موسی پور

نمی گذرم از چهار کس!

تا زنده ام نمی گذرم از چهار کس

با آن عذاب ها که کشیدم به لطف شان

از دوستی که دشمنِ پنهانی ام شد و

تضعیف کرد نام مرا بین این و آن

یا آن تَنی که خورده از این دست ها عسل

دندانِ شان گرفته و کنده ست بی امان

از عشقِ نا نجیب و دهان بینِ من که رفت

دنبال پول و مِلک و تجارت، به هر زبان

امّا چهارمین نفر این جا فقط خدا ست

او که مرا به واسطه آورد در جهان

بی هیچ پرسشی و نظر خواهی از من و

این روح زخم خورده و این جسم نیمه جان

هرگز رهایِ شان نکند اشک های من

تا زنده ام نمی گذرم از جفای شان...


زهرا موسی پور

زخم کهنه

می گفت به من، ببخش آن هایی را

که سنگ پرانده اند سمتت، زهرا

امروز که زخم کهنه ام سر وا کرد

فهمید نمی شود کلامش اجرا !


زهرا موسی پور

امتحانت کردند!

گفتند: سکوت کن، نگو انسانی

انکار کن آن چه از خودت می دانی

تهدید نبود، امتحانت کردند

تا این که چه قدر عاشقم می مانی!


زهرا موسی پور

شرط دارد

دارد این مصراعِ من طعم گسی:

"پُر نخواهد کرد جایش را کسی"

سرزمینی که تَهی از مرد شد

سبز اندیشیدن از آن طرد شد

می رسد قطار در قطار، غم

تا بَرَد این نسل را سمتِ عدم

واژه ی "ایثار" بی معنا ترین

واژه در قاموس امروزِ زمین

باید از مردانگی تندیس ساخت

یا که آهنگی به یادِ آن نواخت

سرزمینم هر چه با خود مرد داشت

پیش از این در جنگ، تک تک جا گذاشت...

شرط دارد مشعلی افروختن

مردِ دهقان خواهد و یک پیرهَن

می شود این شعله روزی پر فروغ

گر چه دیر امّا نخواهد شد دروغ!


زهرا موسی پور

وَر شکست (بِداهه)

"دوستت دارم" ندارد ریشه ای

در وجود مردم این روزگار

بر زبان می آورند آن را، ولی

مثل کالا_ مصرفش تاریخ دار


کهنه، از چشمان شان می افتد و

تازه، می گیرد به سرعت جای آن

بِستری که ضدّ سرما خوردگی ست

ساده، عادی می شود گرمای آن


قلب ها بر عشق خائن می شوند

چشم و گوش و دست و پا و مغز هم

عیبِ یکدیگر که قبلاً هیچ بود

اصلِ مطلب می شود از هر رقم


از لحاظ عاطفی رخ می دهد

بین آدم ها جدایی یک شبه

زوج هایی که برای عشقِ هم

هر دو می مُردند صد ها مرتبه


درد دارد زندگی این روز ها

زیر سقفی که ندارد پایه ای

وَر شکست ست آن نگاهی که نداشت

جز صداقت، از خودش سرمایه ای!


زهرا موسی پور_ بِداهه

یک تیر

در مغز تو صد هزار پرسش بود و

یک تیر جواب تک تکِ آنان شد

دردی که نداشت نسخه و دارویی

با بوسه ی مرگ بر لبت درمان شد!


زهرا موسی پور

پای برهنه

خدا تو را به خودت واگذار کرده، همین

تقاصِ آن همه خونی که در دلم کردی


که دُور دشمن خود در کمال بی خبری

شبانه روز به پای برهنه می گردی!!


زهرا موسی پور

از برف بدت می آید!

گفتم: برویم عشق بازی. گفتی

از آدم پُر حرف بدت می آید!

امروز شنیدم به هوا می گویی

عمری ست که از برف بدت می آید!


زهرا موسی پور