با نام بهار بوسه بارانم کن
نشکفته گلم، بیا و عریانم کن
عنوان فرشتگی نمی خواهم، عشق
آغاز گناهم شو و انسانم کن!
زهرا موسی پور
#تبریک_روز_مادر_و_به_یاد_مادران_آرمیده
مادر که غروب کرد افسرد دلم
خود را به میان سینه افشرد دلم
روزی که خدای عشق آرام گرفت
تا وَرطه ی کافری مرا بُرد دلم!
زهرا موسی پور
سرمایه ی کندوی عسل صبح به خیر
بانوی رباعی و غزل صبح به خیر
از برکت شاعری سحر خیز شدی
پس حیّ علی خیرِ عمل، صبح به خیر
زهرا موسی پور
اندازه ای که شوقِ رسیدن به نو بهار
جاری ست در یکایک سلّول های من
آیا به فکر آن زن بی چاره ام که صبح
در انزوای خانه ی خالی فروخت تن؟!!!!
زهرا موسی پور
نوروز رسید و غم به پایان نرسید
در قرنِ بلا، مُنجی انسان نرسید
این جمعه ی آخر ست و مهدی حتّی
یک فرسخیِ حومه ی تهران نرسید!
زهرا موسی پور
دلم به عشق کسی مبتلا نخواهد شد
دوباره مستحق یک بلا نخواهد شد
برای هیچ کسی، هیچ گونه اَسراری
از این دهان گِلی بر مَلا نخواهد شد
اگر چه عشق به انسان بَها دهد امّا
مس وجود من از آن طلا نخواهد شد
غنیمت ست که قلبم دوباره بعد از این
دچار حسرت و هُول و وَلا نخواهد شد
و این که دیگر اسیر نگاه های تویِ
دو رنگِ پُر کلکِ ناقلا نخواهد شد!
زهرا موسی پور
در چشم تو جز نفرت بسیار ندیدم
جز بارقه ی قطعی انکار ندیدم
در باغچه ی سوخته از کینه ی قلبت
جای گل امید به جز خار ندیدم
من از تو در این خانه ی تاریک خیالی
جز قالب یک عکس به دیوار ندیدم
اندازه ی ارزن به خدا هیچ زمانی
در شیوه ی رفتار تو هنجار ندیدم
هنجار گریزی همه جا مصلحتت بود
قهّار تر از شخص تو مکّار ندیدم
مشغول خیانت شدی و ترس نداری
مانند تو در جامعه بیمار ندیدم
حالا که به پایان غزل بی تو رسیدم
هم قافیه جز واژه ی سیگار ندیدم
زهرا موسی پور
با درد سروده ام خودم را امشب
در گنگیِ فهم جمله هایم از تب
آرام بیا و بغلم کن تا صبح
بگذار نشانِ بوسه ای بر این لب
زهرا موسی پور
می دونیا خعلی بی رنگه، چره کور
می کارانم همش لنگه، چره کور
تی خاطر خوا نیم؟ طوقایی دارم!
می دیل تنگه تی دیل سنگه، چره کور
#ابراهیم_سحری
بْمْردی یا هنوزم زنده ای، ری؟
خودای مِهروانَه بنده ای، ری!
یا بازم ایتا پا دارن تی کرکان
دووْاره خودسر و یکدنده ای، ری
#زهرا_موسی_پور
باید که سکوت کرد و در خود گم شد
دور از غم نا تمامِ این مردم شد
ما را چه به بازیِ سیاست، حیف ست
چون جوجه شکار این اَبَر قاقُم شد!
زهرا موسی پور
#فولکلور_تالش_گیلان
دَتاوْه خاسَه آفتاوْ تا پِرا گْل
بْجارون سر بوخونه نازَه بْل بْل
بهاری تاوَه کاری کو، چْ چَسبه؟
تَرَه باکالِه قاتوق_ شورَه اَشبْل!
#زهرا_موسی_پور
#ترجمه_فارسی
آفتاب زیبا تابیده تا گل بروید.
و بلبل در شالی زار ها آواز بخواند.
در بهار و کار سخت مزرعه چه می چسبد؟
خورشت باقالی تر و تازه با اشبل.
#فورکلوریک_تالشی_گیلان
چِمَک ژَندَه بهار کو از کْرا آم
چْمْه نقلون دوارَه شْمَه را وام
پیلَه خاسَه خدا کو تازَه سالی
فقط خْش نومیِ اْم ملّتی خام
#زهرا_موسی_پور
#ترجمه_فارسی
بهار چشمک زد که دارم می آیم
و قصّه هایم را دوباره برای تان خواهم گفت.
در این سال جدید از خدای بزرگ و نازنین
خوش نامی این مردم را می خواهم.
#فولکلوریک_گیلکی_گیلان
وگردس بج بجارَه، سبزه باغَه
بوچومانده زمستان خو دوماغه
بهار بامو کی جی آفتاوْ و وارش
واتاوانه خو هفرنگه چراغه
#زهرا_موسی_پور
#ترجمه_فارسی
برنج به شالیزار و سبزه به باغ برگشت.
زمستان قهر کرده و حالش گرفته است.
بهار آمده که در حین باران و آفتاب
رنگین کمانش را بر زمین بتاباند.
باران که به روی سبزه ها می بارد
صد ایده به ذهن شاعرت می کارد
بیدار شو، سفره پهن کردم با عشق
صبحانه کنار دوست خوردن دارد
زهرا موسی پور
عاشقی کار جوانمردان ست
هنرِ او که گذشت از جان ست
این که عمری متعهّد باشی
هرزه بودن به خدا آسان سخت
زَهره ی عشق نداری، ساکت
جنسِ بی کیفیّت اَت ارزان ست
خواستی سود فراوان ببری
بی حیا عشق مگر دُکّان ست
نیستی آدمِ این حوّا_ پس
نام اصلیت همان شیطان ست
درکِ تقریبیِ انسانیّت
خارج از معرفتِ حیوان ست...
زهرا موسی پور
روز از نو
روزی از نو
بوی نوروز می آید
لحظه های به یاد ماندنی،
تکراری دوست داشتنی.
با رقص ماهی های قرمز
به دیدار بهار می رود،
پنجره ای که در شیشه ی
تُنگ شان خلاصه می شود!
#ریحانه_گیلانی (عبّاسی نژاد)
تصمیم گرفته ام که آدم بشوم
در باقیِ قصّه خالی از غم بشوم
یک شاعر بی خیال باشم، بهتر
حیف ست که از جمع شما کم بشوم!
زهرا موسی پور
در زندگی ام مسأله ای بغرنجی
زود از همه چیز و همه کس می رنجی
هر جا بروی آینه ها ماتِ تو اَند
استاد بزرگِ بازی شطرنجی!!
زهرا موسی پور
دیدند تو را ولی ندیدند تو را !!
آن طور که باید نشنیدند تو را
از ریشه ی زنده ات نهالی رویید
هر بار که با تبر بریدند تو را
زهرا موسی پور
خورشید طلوع کرد و خوابیم هنوز
دنیا ! به روندِ رشدِ ما چشم ندوز
گفتیم از آینده ی بهتر امّا
افکار گذشته را نکردیم بِروز!
زهرا موسی پور
قطار رسید و لرزه اش بر ریل ست
از چشم من اشک های حسرت، سیل ست
بعد از تو کسی مرا نخواهد بوسید
قلبم به ورود عشق نو، بی میل ست!
زهرا موسی پور
همین که مطمئنم عاشقی خودش کافی ست
اگر چه از من و دلشوره های من دوری
نگو. خودم همه اش را نگفته می دانم
که بر ادامه ی این کار سخت مجبوری
بله جدایی از عشق واقعا تلخ ست
امان ازاین غم و این حکم کاملا زوری
تمام عمر وفا دار و منتظر هستم
خدا کند که نیفتد به خاطرت شوری
در آسمان دلم از شروعِ خلقت من
نبوده جز تو به شب ها ستاره ای، نوری
بیا به خواب من امشب که "تو" هوس کردم
بگیر دم بکن، این چای سبز و این قوری
زهرا موسی پور
بیدار شدیم با صدای باران
این سمفونی زنده، نمادِ گیلان
بر سادگی سفره ی مان مهمان شو
صبحانه پنیر و چای شیرین با نان...
زهرا موسی پور
منجی! به حضور تو نیاز ست بیا
غیبت، سرِ قصّه اش دراز ست بیا
در این دهه ها که پرچم کفر و ستم
هر جای جهان در احتزاز ست بیا
زهرا موسی پور
وقتی که عقاب صحنه را خالی کرد
با غیبتِ او، کلاغ خوشحالی کرد
در خدمتِ لاشخور در آمد نادان
بی مزد، تمامِ عمر حمّالی کرد!
زهرا موسی پور
هر چند به گفته ی خودت خون رگی
کارآمد و پُر فایده چون اِیر بَگی
امّا به دو رنگی و لجاجت، گاهی
تصویر گرِ شخصیّت گربه_سگی!
زهرا موسی پور
#انیمیشن_گربه_سگ
#اثر_پیتر_هانن
#محصول_کمپانی_نیکولدین
ببین که بی تو چه زجری کشیده این شاعر
سکوت کن، فقط از شعر او کمی بشنو
که در تمامی ابیات دفترش، هر شب
به یاد عشق سفر کرده ای، غمش شده نو!
زهرا موسی پور
در خالیِ جای او پُر ست از یادش
گل های بنفشه، عشق مادر زادش
تنْ خسته یِ درد مزمنی بود ولی
مرگ آمد و تا همیشه کرد آزادش!
زهرا موسی پور
دنیا برای من قفسی ناگوار نیست
عین حقیقت ست و فقط یک شعار نیست
با این که زندگی به من اجبار کرده و
در انتخابِ خوب و بدم، اختیار نیست
تغییر داده ام افقِ دیدِ بسته را
فهمیده ام که بهتر از این راهکار نیست
هر چند سوز و سازِ دلم بی شمار هست
تقدیر من به جز دهه ها انتظار نیست...
امّا سپرده ام همه ام را به دست او
چون بر جهان و ما شدنش، اعتبار نیست
یک روز می رسد که خلاص از خودم شوم
این حرفِ من به معنی یک انتحار نیست!
زهرا موسی پور
جز شعر نبوده هیچ سرمایه ی من
محکم شده با ترانه ها پایه ی من
آن کس که همیشه خوب درکم کرده
در زندگی ام بوده، فقط سایه ی من!
زهرا موسی پور
با جُنبش سبزینه به رگ برگ زمان
هر سال زمینِ مُرده می گیرد جان
از بوی بهار پُر شو اندیشه ی من
در شعر بجوش و تا ابد زنده بمان!
زهرا موسی پور
پاکیزه تر از تو زن ندیدم زهرا
در حیطه ی ما و من ندیدم زهرا
هرگز به درخشندگی اَت در تاریخ
خورشیدِ شکسته تن ندیدم زهرا
زهرا موسی پور
یک لایه ی خاک و سنگ قبری کهنه
پوتین و پلاک و سنگ قبری کهنه
تاریخِ شهادتت که از حافظه ام
کم کم شده پاک و سنگ قبری کهنه!!
زهرا موسی پور
بیدار شو صبحانه بخور بعد برو
جوجه بنشین دانه بخور بعد برو
حالا که سرت نمی شود حرفِ خوشم
یک سیلیِ جانانه بخور بعد برو!!
زهرا موسی پور
ادب، به مدرکِ تحصیلی و سواد تو نیست
جدا شو از خودِ وحشی و اجتماعی باش
برای این که شوی چهره ای موّفق تر
به جذبِ دوست و دشمن، همیشه ساعی باش!
زهرا موسی پور
از داشتن هنر اگر محرومی
قربانیِ یک فلسفه ی سمومی
گاهی به خودت بیا و باور کن که
در ظرف اگر عسل نباشی، مومی!
زهرا موسی پور
سبزیم و همیشگی ست این شادابی
با ما بنشین که راه را می یابی
آمیزه ی آفتاب و باران هستیم
جاری همه جا، نه راکد و مردابی
زهرا موسی پور