زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

نشد...

هیچ یڪ از وعده ی  او  راست  نشد

شیر نجوشیده ی او  ماست نشد


رفت فراموش ڪند عشق مرا

آنچه ڪه می گفت و دلش خواست نشد


زهرا موسی پور

آبان ۹۴


اَبَر مرد

تقدیم به «صاحبِ عصر»



عصر خاکستر سیگار و غمی بی پایان

نا امیدی شده سرمایه ی این آدم ها

نفس خسته ی شان هم که ندارد نایی

شب و سرما شده همسایـــــه ی این آدم ها


الکل از حالت سَکْر آور خود دور شده

هیجان در نفس ثانیه ها بر پا نیست

قاصدک هم که ندارد خبری خوش_ اصلاً

روز هم از پسِ شب ها ، به خدا پیدا نیست


می رسد فصل زمستان و بُرودت از راه

تا که بد تر شود احوال همین آدم ها 

رخوَت و مُردنِ صد باره در آخر باشد

قسمت و عیدی هر سال همین آدم ها


یک نفر مرد نیاز است بیاید از راه

تا که از خواب پَرانَد همه ی امّت را

مردی از جنسِ نه و نیست و شاید_ هرگز

یک اَبر مرد که نابود کند ذلّت را


زهرا موسی پور(مینو.م)


www.zahramoosapoor.ir


روانی

رُباعی 


گفتند به تازگی روانی شده ای


آن گونه ڪه دانم و ندانی شده ای


در سطحِ تمام شهر چُو افتاده


با دلبَرَڪی رفیق جانی شده ای



زهرا موسی پور

آبان ۹۴


# چُو افتاده: شایع شده.


www.zahramoosapoor.ir


شهیدان

ما جداییم از شهیدان_ مدّتی  ست

بس که غرق خواهشِ نفس خُودیم

ناشیانه با رَوندی رو به رشد

منحرف از جاده ی اصلی شُدیم


فَکّه و سومار و سوسنگرد و فاوْ

شطّ کارون، کرخه و اَروند رود

سال هایی دور از این روزگار

مشهدِ مردان این سامانه بود


یادمان رفت آفتاب این دیار

از کجا آورده رنگ و سویِ خود

باغ سَر سبزِ بهارش، همچنین

از کجا آورده عطر و بویِ خود


ما ستم کردیم بر نسلی که ســـــوخت

تا نسوزد حال و فردا های ما

فصل بیداری اگر پایان رسد

سمتِ اِغما می رود دنیای ما


زهرا موسی پور(مینو.م)

آبان ۹۴

دخترم

تڪ دانه ام ریحانه ام

امّید سبز مادری 

با عشوه هایت، دخترم

از مادرت دل می بری


در بطن من تڪوین شدی

۹ ماه ڪامل، روز و شب

با من قدم برداشتی

این خانه را در هر  وجب


تنها نبودم هیچ وقت

لب باز می ڪردی گلم

با هر لگد، خود را به من

ابراز می ڪردی گلم


تا آن ڪه یڪ شب ناگهان

مشتی به دیوارت زدی

دردی شروع شد در تنم

تا این ڪه دنیا آمدی


از درد_ آن شب آسمان

را با زمین می بافتم

تا این ڪه با میلاد تو

من هم تولّد یافتم


زهرا موسی پور(مینو.م)

آبان  ۹۴

شاعر

شاعران تنها و غمگینند در

اجتماع مردم اطراف شان

درڪ آنان ڪار هر ڪس نیست جز

او ڪه از عشق و جنون دارد نشان


این ڪه اغلب سخت در لاڪِ خودند

با غرور ، آن را نگیرید اشتباه

مشڪلات خاصِ خود دارند یا

خسته اند از عشق های نیمه راه


شاعران مغرور و خود بین نیستند

غالباً درگیرِ شعری تازه اند

گاه لبریز از سڪوتی تلخ یا

غرق حسرت های بی اندازه اند


گریه های نیمه شب تا صبح گاه

بوسه بر تصویر عشقی نا تمام

یا تأسّف بر غمی جانڪاه ڪه

پوچ و بی معناست در چشم عَوام


زهرا موسی پور(مینو.م)

آبان ۹۴


# عوام: در این جا یعنی کسانی که نشانِ عشق و جنون در آنان یافت نمی شود چنان که در بیتِ دوّم بند نخست ذکر شد.

شهید مفقود الاثر

از زبان مادرِ یڪ شهید مفقود الاَثر:


چشم به راه تو شدم سال ها

تا ڪه بیایی پسرم_ از سفر

حیف ڪه بی فایده بود انتظار

در نَزَد این غم ڪـده  را، یڪ نفر


جبهه و جنگی ڪه در آن بوده ای

بزمِ عروسی شد و پا تختی اَت

مانده فقط از تو دو دستِ لباس

در ڪُمد ڪهنه ی جا رختی اَت


می شود آیا ڪه بیایی و من

پاڪ ڪنم گَرد و غبار از تنت

منتظـــرم منتظـــرم از همان

روز خدا حافظــــی و رفتنت


این ڪه تو مفقود شدی، شایعـــــه ست

هر ڪِه شُعاریده به پایِ خودش

پیش خـــــدا جای تو امن است و من

البته راضـــــی به رضای خودش


زهرا موسی پور (مینو.م)

گرسنگی

گرسنگی نڪشیدی جوانِ روشن فڪر


ڪه از زمانه جدایی و دردِ آدم هاش


دل از منیّتِ خود بِڪَن هر از گاهی


به جمع ساده ی آنان بیا و آدم باش


زهرا موسی پور(مینو.م)

۲۳ آبان ۹٤

صاحب عصر

«  صاحبِ عصر گوش ڪن » 

جمعه ها هم من و هم پنجره عادت داریم

به تماشای خیابان بنشینیم فقط

انتظار از سَر و روی من و او می بارد

تا ڪه یڪ بار تو را خوب  ببینیم فقط


نڪند ڪج بِڪنی راه خودت را یڪ وقت

نڪند دیـــــر بیایی به سراغم آقا

من هم انسانم و اندازه ی صبرم محدود

می ڪُشد زود مرا دَغدغه و غم آقا


چشم این پنجره از چشم  خودم خیس تر است

منتظر بوده ڪمی قبل تر از من  گویا

می نویسم به تنِ شیشه ی او "یا مهدی"

بس ڪه احوالِ تو را می شود از مـن  جویا


او نمی داند و من نیز نخواهم دانست

راز این غیبتِ دیرینه و طولانـــــی را

باید امّا تو در این جامعه حاضر باشی

تا به مقصد برسانــــی بشر فانی را

زهرا موسی پور(مینو.م)


چای

مشاعره با در قالب غزل با مصراعِ

"بیا بنشین کنار من برایت چای دم کردم"



بیا بنشین کنار من برایت چای دم کردم

تو را مهمان شب های تَر پاییزی ام کردم


وَچون از طبع گرمت روزگاری با خبر بودم 

معطّر چای را با دارچین تازه هم، کردم


به شوق چیدن آن بوسه های داغ و  طولانیت

برایت مختصر آرایشی از هر رقم کردم


نمی دانی منِ خسته، به دنبالت چه شب هایی

گذر از کوچه های غربتِ پُر پیچ وخَم کردم


زیارت رفتم و از او طلب کردم تو را، آخر

دعا و گریه ای خالص در آن سوی حرم کردم


خدا با مهربانی بعد از آن شب، مستجابم کرد

اگر چه شکر الطافش، همیشه بیش و کم کردم 


و با برگشتنت شوری در این خانه به پا کردی

که پای نا امیدی را به دستانت قلم کردم


تو می دانی که "زهرا" عاشقانه دوستت دارد

بیا بنشین کنار من  برایت چای دم کردم



زهرا موسی پور(مینو.م)

پلاکـــ

از زبان یڪـ  فرزندِ شهیـــــد:


بابا تو نبودی و پلاڪتــ بوده


یاد آور عطر و بوی پاڪتــ بوده


مجموعه ی اشڪـ های من هر جمعه


یڪـ شیشه گلابـــــ روی خاڪتــ بوده


زهرا موسی پور(مینو.م)


www.zahramoosapoor.ir


آفَت

" بِداهه تقدیم به آنانی ڪه در توهّمات بیمار گونه ی خود غرق اند و نهال عشق و مهربانی را از ریشه می خشڪانند."



با شما بیگانه ام من سال ها

طوطیانِ فربهِ تقلید ڪار

از هنر بی بهره اید و ناف تان

را شُعاریده  بُریده روزگار


از نمایش نامه ای که ساختید

صحنه هایی را که دیدم تلخ بود

میوه های باغ آفَت خیزِ تان

هر ڪدامی را که چیدم تلخ بود


باعث بدبختی خود بوده اید

با ڪلامِ خـــــام و نا معقول تان

آبـروی شعـــر و عرفـــــان رفته است

با همین ڪج فهمیِ معمول تان


می زنید آرام با ضرب تبر

پیڪر ناموس سبز ڪشورم

از خدای خود نترسیدید، هیچ

تازه شد_ بی همدلی تان باورم

زهرا موسی پور

آبان ۹٤


#گاهی گفتنِ متأسّفم بسیار اندڪ ست در مواجهه با برخی شنیدار ها و پندار ها.

www.zahramoosapoor.ir

اینترنت گیلان

نتِ گیـــــلان مریض و نیمه جان است


به واقع  Off و در انظار On است


توانش ڪمتر ست  از  لاڪ پشتی


ڪه سمتِ برگ ڪاهویی دَوان است


زهرا موسی پور



# معمولاً اینجا نِت ضعیفه. مخصوصاً مواقعی ڪه هوا شرجی یا بارونیه.

# عڪس رو خودم گرفتم از باغ صنوبرمون.

# همیشه بهاره گیلان، چه لاله زاره گیلان.

# آی دیِ لاین من: 


http://line.me/ti/p/sXMKenkvom



دو بیتیِ عشق موعود

دو بیتی

برای «عشقِ موعود»


دوباره_ عصر جمعه غم گرفته


هـــــوا هم بارشِ نم نم گرفته


دلم ناڪام از دیدار عشقش


غریبی ڪرده و ماتم گرفته!

زهرا موسی پور(مینو.م)

آبان ۹۴

ترانه ی "دروغ"

دروغه دروغه

تموم قسم هات

صداقت نداشتی

عزیزم، تو حرفات


یه وقتی می گفتی

به جز من نداری

ڪسی که رو  پاهاش

سرت رو  بزاری


منم طبقِ معمول

شدم خام حرفات

یادم رفت که لب هات

بودن با لبام cut


چقد ساده بودم

ڪه بخشیدمت زود

همون بار اوّل

ڪه حرفت دو تا بود


خیالات وَرِت داشته

بی تو می میرم

زدی سیمِ آخر

میگی زن بگیرم؟!


غلط ڪرده هرڪی

بخواد مانعت شه

اگه شانس بیاری

ڪسی قانعت شه!



زهرا  موسی پور

آبان ۹۴

ّ

دوستت دارم

دوستت دارم را ترسیدیم!

و این گونه

به سادگی در خفقانِ

یک جفت سکوت،

قرنی از تنهایی را

پیاده شدیم.


من از تو 

تو از من

هیچ نمی دانستیم

و طغیان گری روح مان را

مهار کردیم

که مبادا رسوایی خود را

بر زبان ها اندازیم.


و حالا بعد از فصل ها

در حسرتِ این که

چرا حتّی  ساعتی

" عشق " را با هم

بازی نکردیم،

افسرده ایم.


نزدیک تر بیا

شاید چشمانِ مان با هم

حرفی داشته باشند!

_زبان ها که لال مُرده اند_

بگذار نگاه ها

دست و پا شکسته

گفت و گو کنند.


قسم می خورم هرگز

آنان را گچ نگیرم!

تو  هم ؟!

زهرا موسی پور(مینو.م)

دو دستِ لباس

از زبان مادرِ یڪ شهید مفقود الاَثر:


چشم به راه تو شدم سال ها

تا ڪه بیایی پسرم_ از سفر

حیف ڪه بی فایده بود انتظار

در نَزَد این غم ڪـده  را، یڪ نفر


جبهه و جنگی ڪه در آن بوده ای

بزم عروسی شد و پا تختی ات

ماند فقط از تو ، دو دستِ لباس

در ڪُمدِ ڪهنه ی جا رَختی ات...


زهرا موسی پور(مینو.م)

آبان۹٤

شاعر

شـــــاعر پُر شور و غزل پوش من

سخت شدی خسته و اندوه ناڪ

درڪ نشد حسّ غریبانه ات

از طرف مردم این آب و خاڪ


مدّعی عشق و شعورند و حیف

یڪسره در خواب، نفس می کشند

فلسفه بافی شده ایمان شان

فارغ از اندیشه و هر پُرسش اند


گریه نڪن، گریه دوای تو نیست

درد تو را صبر فقط چاره است

باید از این مَخمصه گردی رها

گر چه دلت زخمیِ صد پاره است


بس ڪه زدی مشت به دیوار ها

دستِ تو خونی شد و دیوار هست

در پِی صبحی ڪه بتابد، نباش

تا شبِ نفرین شده در ڪار هست!


زهرا موسی پور#مینو.م

شب: خواب غفلت و جهل مرکّب.

مَخمصه: درد و رنج و عذاب.


www.zahramoosapoor.ir

دوستت دارم.

"دوستت دارم" فقط یک جمله نیست

در خودش مفهوم ها دارد بَسی

معنی اش را از نگاهم خوانده ای

جز تو حسّم را نمی فهمد کسی

زهرا موسی پور(مینو.م)

آبان ۹٤