زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

علف هرز

حالا که از عشق و عاشقی می گویید

عطر گل نو بهار را می بویید

در باغ هزار رنگِ رٶیا هاتان

دیگر  علفِ هرز نخواهد رویید


زهرا موسی پور فومنی

افکار منفی مانند علف هرز هستند.

معلم فلسفه

گفتی که صدای شعر، رسماً خفه است.

زیرا که ترازوی فلک بی کفه است!

با سفسطه توجیه نکن شاعر را

وقتی که خودش معلّم فلسفه است


زهرا موسی پور فومنی

صد ها بار

در کشور سبزِ بلبل و گلکده اش

بر خاک طَهورِ از بهشت آمده اش

می میرم و زنده می شوم صدها بار

با دیدن آن جنازه ی یخ زده اش


زهرا موسی پور فومنی

نسخه ی ثبتی _ ترکیب بند

قصّه ی جنگل‌ست و راز بقا

فصل آمیزشِ مبادا ها

آن سناتور که دیر شد رسوا

از مقامش نداد استعفا


خواست از جفتِ خود فرار کند

ارتباطی نُو بر قرار کند


اهل دل بستنِ دوباره  نبود

ساز و برگش به جز نَقاره نبود!

از مدیران هیچ اداره نبود

در میان خواص، کاره نبود.


قصد آشوب داشت توی سرش

کاش می آمد آن زمان، خبرش


هیکلش غرق در گُه و لجن و...

عامل انقراض نسل من و...

اهل تبعیض بین مرد و زن و...

تشنه ی انتقام و تَک٭ زدن و...


بیل و اِستیو و یانگ را نشناخت

کوپِر و باخ و جانگ را نشناخت


دست او را نخواند قاضی، حیف

با قسم هاش خورده بازی، حیف

آمد از دادگاه  راضی، حیف

نشئه از مایعاتِ رازی، حیف...


حکمِ او التزامِ حبسِ ابد

نوعِ انسان و  لفظِ گُنگِ کبد


قصّه ی آدم‌ست و سیبِ هَوی.

طبق توجیه عقلِ بی پروا،

که هر از گاه می دهد فتوا؛

طردِ او از بهشت بوده روا.


ربطِ این شعر من به بی ربطی‌ست

از کتابی که نسخه اش ثبتی ست


زهرا موسی پور فومنی

عهد با باد

ای بانیِ رسمِ عهد بستن با باد

خود را سرِ هیچ می کنی دشمن شاد.

قلبی که برای دوستانش نتپد

از هر چه امید و آرزو خالی باد


زهرا موسی پور فومنی

بی شرط نمی شود...

دیوانه نشد کسی برایم

بی قصد و غرض نزد صدایم

تخمی نشکست زیر پایم!

از روزِ ازل  غریب بودم


چشم و دلم از خودم نشد سیر

تقدیر به پام بست زنجیر

سرباز شدم تهِ عجب شیر!!

حوّایِ ویارِ سیب بودم


رقصیدن و بوسه شد حرامم

هم سنگِ زمانه، بی دوامم

بد هر چه که بود، شد به نامم...

ای کاش که نا نجیب بودم


تٲثیر گذار نیست آهم.

رسم است که حضرتِ اِلاهم

بی شرط نمی شود پناهم

چون با مَلَکَش رقیب بودم


می ترسم از آب و آتش و خاک

از این دو سه عنصر خطرناک

هر چند که بوده ذاتشان پاک...

دارای تِزی عجیب بودم!!


#زهرا_موسی_پور_فومنی

  


سست خیالی


ای زن، که بر اوجِ عرش نامت شده ذکر،

دارنده ی  صد هزار  اندیشه ی بکر...

این سست خیالی ست که پنداشته ای

با کشفِ حجاب می شوی روشن فکر


زهرا موسی پور فومنی


جای شعر

گفتی همه جا که، کارِ جالب کردم

اعجاز در انشاء ِ مطالب کردم

پیش آمده لحظه ای بپرسی از خود;

این چیست که جای شعر قالب کردم؟!


#زهرا_موسی_پور_فومنی


مادرم...


مادرم را سال ها گم کرده ام

در دل آرام‌گاهی از عدم

توی یک باریکه ی سنگ و شِنی

زود... خیلی زود  از شانس بدم!


مادرم از جنس باران بود و خاک

فارغ از آلایشِ رنگ و ریا

عاشقی را یاد می داد او به ما

عشق از نوعِ زمینی...  ما وَرا


مادرم تدریس می کرد آن زمان

درس های پایه ی اخلاق را

خط به خط آموختیم آرام از او

نکته های ریزِ در اوراق را!


در دلش چیزی به جز خوبی نبود

زندگی می کرد با بیماری‌َش

می ربود از صورتش لبخند را

درد، علّت ساز شب بیداری‌َش


آرزو دارم که پیدایش کنم

خارج از بُعد نفس‌گیر زمان

در  [نمی‌دانم کجایی دور دست]

بی حصارِ تاب فرسای مکان


نا امیدم گاه از دیدار او

غرقِ پوچی می شوند افکار من

کاش این‌جا بود مادر، ساعتی

تا که بگشاید گره از کار من!


زهرا موسی پور فومنی

رمان منسجم

من عشق را به سمت تو آوردم

تو شعر را به سوی من آوردی

گاهی ولی بدون شکیبایی

عیبِ مرا به روی من آوردی


از تکیه اَم به شانه‌ی لرزانت

تا بوسه ات به گونه‌ی نم‌دارم

جمعاً هزار صفحه نخواهد شد

من ماجرا، به قول تو کم دارم


باید رمان منسجمی باشیم

در انتها به صورت تضمینی

باید که در بیاید از آب، عالی

در مایه های یک عمل بینی


در انتظار قول تو هست این زن

مردانگی کن و سر جایت باش

ما خالق ترانه و تصنیفیم

دور از چرا، ولی، به درک، ای کاش


با مرگ، می شویم تمام آخر

عادی‌ست این معامله با انسان

امّا اگر اراده کنیم ای تو!

شاید که جان به در ببریم از آن


هشدار های عقربه در ساعت

جدّی‌ست، پس کلاس خطر تعطیل

باغ غزل نیاز به ما دارد

این داس و کود و بذر و قلم، آن بیل...


زهرا موسی پور فومنی

وا دادی... تک‌بیت

من از تو خسته نمی شد به هیچ ترتیبی

ولی خودت وا دادی. خدا به همراهت!


زهرا موسی پور فومنی

تک‌بیت

اداش

با دیدنِ بارِ باقلا،  خر آورد

انجیر و عسل، انار و گل‌پَر آورد

بازیگر با تجربه‌ی این سریال

عاشق نشد و اَداش را در آورد!


زهرا موسی پور فومنی


کشک_ تک بیت

برو‌... برو دل ساده، بساب کشکت را

که نیست آش دهان‌سوز زندگانی تو


زهرا موسی پور فومنی

بداهه


برکه


انگار قصور بوده در پرورشت
تا هفت، سفر نکرده یک‌بار  شِشت!
دل را نَمه ای بزن به #برکه ، یارو
دریاچه و دریا همگی، پیشکشت

زهرا موسی پور فومنی

دست های خالی

شعرم، فورانِ نکته ی ریزی هست

این نکته شبیهِ خنجر تیزی  هست. 

از سفره‌ و دست‌های خالی گفتید!

[در جمجمه های تان مگر چیزی هست؟!]


زهرا موسی پور فومنی

مایع لزج_ بیتی از یک غزل منتشر نشده

غم، ذرّه‌های جامعه را باردار کرد

لعنت به مایعِ لزجِ چندش آورش...


#زهرا_موسی_پور_فومنی

خودی

بیگانه، عامل به فنا رفتنِ تو نیست

تنها دلیل آن گلِ من، عنصرِ خودی‌ست


زهرا موسی پور فومنی

بی محتوا ترین اثر

آنان که درد جامعه را دردِ خود نمی دانند

بی محتوا ترین اثرِ خالق جهان هستند


زهرا موسی پور فومنی