زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

انار های لهیده

انار ها لِهیده اند و 

هندوانه ها سفید و بی مزّه.

#حافظ، میلی به گشودن دیوانش ندارد.


#یلدا غمگین تر از هر سال،

موهای بلند و سیاهش را شانه می زند،

قهوه اَش را که سرد شده رها می کند و

در رویایی دور و دراز فرو می رود.

رویای دست نیافتنی.


افسرگی اش حاد است‌‌. 

خدا کند به فکر خودکشی نیفتد.


چه شرح حال آشنایی!!



زهرا موسی پور فومنی


بپرس از خود

گفتی به خدای عشق ایمان داری،

در سفره‌ پنیر و نان و ریحان داری.

صد شُکر، ولی بپرس گاهی از خود

آیا خبر از حال یتیمان داری؟


زهرا موسی پور فومنی

عبرت



آن کسانی که دُوره‌اَت کردند

دوست نه... دشمنند. می دانی؟

با چه جراَت به گوش‌شان هر شب

مثنوی‌های بوووق می خوانی؟!


توی یک دستِ‌شان گلی سرخ و

توی آن یک، بدونِ شک چاقوست

مارماهی ذلیل و شرمنده

بین این دُم‌بریدگانِ دو روست


تجربه بار ها نشان داده:

[آبِ راکد،  خلاصه می گندد.]

[اوج  یعنی شروع فصلِ زوال.]

[کرم _در دل_  به میوه می خندد.]


باید عبرت گرفت  از تاریخ

از صعود و سقوط پیکره ها

حجمِ انبوهِ عقده‌‌های سمج

توی دالان تنگِ حنجره ها


چرخه‌وار است کار و بار جهان

انتهایش از ابتدا، معلوم.

پس نشو مثل کودکان جَوگیر

بی خیال سیاستِ مسموم...


زهرا موسی پور فومنی

جمع کن

زشت شد هم صورت و هم سیرتت در چشم ما

بزمِ خود شیرینی‌ات را جمع کن، انسان‌نما


زهرا موسی پور فومنی


روابط

بپرس از خود که استحقاق داری

برای اخذِ عنوان های بر تر؟

جوابت هر چه باشد، بی‌خیالش

روابط را قوی کن ای شناگر...!!


زهرا موسی پور فومنی

سازه‌ی امید

بی فایده می شود تلاشت کم‌کم

می پاشد سازه ی امیدت از هم

انگار برای قصّه‌ی زندگیت،

پایانِ خوشی رقم نخواهد زد غم!


زهرا موسی پور فومنی

بی کفایت

چخماخ غمت به هستی‌اَم زد آتش

انداخت به جانِ من بدی‌هات، عطش!

چون حاکم بی کفایتی هستی که

یک عمر خبر ندارد از مملکتش!


زهرا موسی پور فومنی

حمله‌ی شبانه

پر جراَتیم و اهل خطر کردن

ما را از این زمانه نترسانید

فرماندهان جنگ چریکی را

از حمله‌ی شبانه نترسانید


زهرا موسی پور فومنی

در نمی آیند!

تووو دل برو بودی که خامت شد؟

آرامشش دادی که رامت شد

نونِ ناهار و شین شامت شد

در یک کلام  عمرش حرامت شد


آش دهان سوزی نبودی... نه


خوش‌خُلق و شوخ و مهربان بودی؟

پیوند بینِ جسم و جان بودی

یا وقتِ نا امنی، امان بودی؟...

[استاد در فنّ بیان بودی!]


 این آخری را شَک نکن، هستی.


جراَت اگر داری برو گم شو

از نُو دچار حرفِ مردم شو

بیگانه با اعجازِ گندم شو

یک جمله: محتاج ترحّم شو!


تا قدر حالا را بدانی و...!!!


با عطرِ تندت  دلبری کردی

در تختِ‌خواب اِغوا گری گردی

خود را شبیهِ گُل‌پری کردی!

در انتها خیره‌سَری کردی


می خواستی شیرین شوی تلخک؟!


کاش اهل حفظ آبرو بودی

فردی صبور و صلح‌جو بودی

کم‌تر به فکر رنگ و بو بودی

گاهی گُداری، با وضو بودی


می‌کاری امّا در نمی آیند!!!


زهرا موسی پور فومنی 


جبران

از کینه خالی کن خودت را دوست

تا پر شوی با عشق معبودت

جبران نخواهد شد به طور قطع

با بد زبانی‌هات،  کمبودت...


زهرا موسی پور فومنی

سرقت ادبی _ تک‌بیت


از شاعران و نویسندگانِ عصر شدی!!
با سرقتِ ادبی یا نبوغ و سعی خودت؟!
#زهرا_موسی_پور_فومنی
#مخاطب_خاص
#تک_بیت

حس معنوی

از گوش‌های بَلبَله، بردار پنبه را

شاید صدای قلب مرا باز بشنوی

خود را خدای #عشق لقب داده‌ای ولی

بی بهره ای و دور، از این حسّ معنوی



زهرا موسی پور فومنی


بر خواهد گشت

از تَفت و درود و اصفهان و سر دشت

تا یزد و اراک و مشهد و ساری و رشت...

یک روز به سرتاسر ایران عزیز

آزادی و اعتبار  بر خواهد گشت


زهرا موسی پور فومنی 

اوضاع به هم ریخته

طفلک دل من، به صبر مجبور شدی

انگار که زنده، ساکنِ گور شدی

اوضاع به هم ریخته‌ات می گوید؛

از حال و هوای شاعری دور شدی


#زهرا_موسی_پور_فومنی

افریته‌ی شب تو را در آغوش گرفت

از دست تو یک پیاله دمنوش گرفت

بعد از دو سه ساعتی که جادویت کرد

چون فاحشه _در خانه‌ی خود_ دوش رفت!

زهرا موسی پور فومنی


جلگه


ای کاش می شد از تَفِ دنیا گذشت زود 

آن سوی مرگ، جلگه‌ی سر سبز زندگی‌ست...


زهرا موسی پور فومنی

علاج واقعه

سخت‌ست رفت و آمد و مهمانی و سرور

انگار باید از تو و من‌ها شویم دور

بر باد رفت قدرت جادوییِ خرید

از مَسکن و خوراکی‌و... حتّی لباس گور

آزادیِ طبیعی‌مان، قَلع و قمع شد

تا کر شویم و لال بمانیم و گُنگ و کور

درگیرِ مشکلات بزرگی شویم و بعد

کم ‌کم نفس کشیدن‌ِمان هم شود به زور...

پاسخ نمی دهد به سوالاتِ ما کسی

آشِ نپخته‌شان شده مثل همیشه شور

دارد زبانه می کشد آتش، درون ما

دیگر اثر نمانده از آن مردم صبور

( باید علاجِ واقعه، پیش از وقوع کرد)

شاید که تکّه‌تکّه نگردد سِتِ بلور!


زهرا موسی پور فومنی


بدوید

پایانه‌ی کارد، استخوان شد! بِدَوید

از نُو همه نرخ‌ها  گران شد، بدوید

ای نسل خیال‌بافِ  پا در گِل  گیر

آزادی‌تان فدای نان شد... بدوید


#زهرا_موسی_پور_فومنی

مسیر خانه

کجاست رابطه ای عاشقانه و ابدی

که منتهی‌نشود حسّ خوبِ آن به بدی؟!

خدای‌من! که گُمت می‌کنم هر از گاهی

بگو، مسیرِ رسیدن به خانه را بلدی.

غمم نیاز به تسکینِ مستمر دارد

به‌جز تو نیست مُسکّن برای‌آن احدی

فریب دادنِ دل، کار بی سرانجامی‌ست

از این به بعد به بختش نمی‌زنم لگدی

تویی‌   که غنچه‌ی امّیدِ آرزو هایی.

چه احتیاج به گُل‌های چیده‌ی  سبدی؟!

تمام رابطه ها نسبی‌اَند و می دانم

که ارتباطِ من و توست ای خدا، ابدی


#زهرا_موسی_پور_فومنی

حاضر جواب

حاضر جوابی‌اَش سببِ رنجش‌اَت شده

با بی‌حیا دهان به دهان می شوی، چرا...


#زهرا_موسی_پور_فومنی


مشابه مادر!!

تا زنده‌است مادرِ تو، راضی‌اش کن‌و

دورش‌بگرد._لحظه‌ی آخر نمی شود_

یک تارِ موی او به جهانی بیاَرزد و

هرگز کسی مشابه مادر نمی شود


#زهرا_موسی_پور_فومنی