زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

رُباعے عشق

«رباعےِ عشق»


آڹ لحظہ ڪہ دستـــــ مرگـــ را مے گیرم


با عشق حسیڹ و ڪربلا مے میرم


باشد ڪہ شَفیــع مڹ شود عبّاسش


لا جُرعہ ڪُند از آبـــــ ڪوثـــــر، سیرم


زهرا موسی پور#مینو.م

۷ محرّم ۱٤۳٦

۲۹ مهر ۱۳۹٤

آزادگیِ شاعر

نگو شاعرم، بعد از این رویداد

سڪوتت تو را مبتلا می ڪند


وَ پنهان شدن در پس سایه ها

دروغ تو را بر مَلا می ڪند


ڪه آزاده هرگز نبودی_ ولی

دلت یاد ڪَرب و بلا می ڪند !!


زهرا موسی پور

۲۷ مهر ۱۳۹٤

۵ محرّم ۱۴۳۶

حسین و محرم

بہ سرم شور حسیـــــڹ استـــــ و به قلبم عشقـــے

ڪہ بہ اشعار غریبانہ ے مڹ معنـــا داد


عربـــــ و پــــارس اگر دشمڹ خونـــے گردند

نرود حُرمتـــــ ایّام محـــــرّم از یاد...

زهرا موسی پور

مهر ۹٤

شکر تلخ

خرم از کُرّگی اش خیر ندید و دُم خود

به دهانِ تله ای داد و نفس هاش بُرید

نوجوانی و جوانی ش که  خاکستر شد

وَ در آخر به مسیر غلطی پاش سُرید


چه بگویم که بفهمی چه کشیدم عمری

از غم دوست و از شادیِ دشمن هر روز

نشد امّا خبر از قاصدکی خوش پیغام

که بهار آمد و از باغچه رفت آن همه سوز


دل خود را به پشیمانی او خوش کردم

و به این حسّ غریبی که هنوزم این جا ست

به چه علّت شده در خاطر من یادش حَک؟

سبب آن ست که هر روز بســـــوزم ، این جاست!


شِکری تلخ به خوردِ من نازک دل داد

که قسم های دروغش همه شد باور من

وَ سر انجام پذیرفت دلم این را که

نشود دشمن دیرینه ی من، یاور من!

زهرا موسی پور

عید ولایت علی علیه السلام

از یاد « علـــی » نمی شود غفلتـــــ کرد

سر سبزیِ شعر مڹ ، به او مدیوڹ ستـــــ


با فاجعه ی مِنا و اندوهش که

بُغضی به گلوی خشکــــ این گردوڹ ستـــــ


باید که بگویم عید خُم را تبریکـــ

هر چند دلم از آڹ جنایتـــــ خوڹ ستـــــ...


زهرا موسی پور

مهر ۹٤

بهتر ببین...

خوابـــــ تا کِی، چشم های بی فروغ

بس کنید اندیشه های کهنه را

در جهنم زاده اید و مُرده اید

از صدای مرگـــــ ،ترسیدن چرا


دوستـــــ می دانید دشمن را هنوز

تا بریزد خاکـــــ بر سر های تان

راه را بی راهه رفتید و نشد

روشنایی قسمتـــــِ فردای تان


با تعصّبـــــ های بی عقلانه از

وجهه ی خود آبرو ها برده اید

نا جوانمردانه هر یک از شما

حقّ نسل بعدِ تان را خورده اید


از اصالتـــــ های خود غافل شدید

تا بپوسد ریشه ی فرهنگـــــ تان

دل بر آن نا مردمان بستید که

دوستی شان شد دلیل ننگِـــــ تان


نیستـــــ کوروش تا ببیند ملّتش

با نگاه سبز او بیگانه اند

خطّه ی زر خیز او غارتـــــ شد و

سارقان مهمان صاحب خانه اند


نیست فردوسی که دلواپس شود

بعد از آن سی سال رنج مُستمر

بر سقوط مُحرز اندیشه هاش

رخنه ی افکار و الفاظ مُضرّ


از فریدون و فروغ و شاملو

جز کتابـــــ و جزوه ی شعری نماند

در شبی بی انتها مدفون شدند

هیچ کس تفسیر آنان را نخواند


چشم ها را باز کن بهتر ببین

تا دوباره در جهان برتر شوی

آتش تزویـــــر را خاموش کن

پیش از آن روزی که خاکستر شوی...


زهرا موسی پور

مهر ۹۴

جمعه ی انتظار

شد جمعه ی انتظارِ مهدی، تڪرار


از ما همه اصرار و از  ابلیس انڪار


با آن همه سَم پاشی و جَوّ سازی هاش 


دل ســـرد نگشته ایم حتّی یڪـ بار

زهرا موسی پور 

مهر ۹٤

پاییز

امروز ڪه پاییز سر از تخم در آوَرد


با چهره ی نارنجی و خاڪستری و زرد


یادت نرود جوجه ی خود را بشماری


در آخر این فصل چپاول زده ی سَـــــرد!



زهرا موسی پور

مهر ۹٤