این نسلِ ستم پذیر، سر تا پا سوخت
ِترسید و بدون حرفی از فردا، سوخت
هر سال، امید و آرزویش با هم
در آتشِ چارشنبهسوریها سوخت
#زهرا_موسی_پور_فومنی
سوگند به برترین عدد یعنی هفت
به رِدف و تضادِ مطلقِ آب و نفت...
با پای پیاده یا سوار ای انسان،
این جادهی سنگلاخ را باید رفت!
#زهرا_موسی_پور_فومنی
#زندگی
از دوستواره ها چه بگویم، که دشمنند
عمریستکه مزاحم خندیدنِ منند
با گریه بر جنازهی من، حال می کنند
هر شب مرا بدون کفن، چال می کنند
از من بههر روشکه محالست، برده اند!
حقّ مرا به صورتِ ۶دانگ خورده اند
خالیست از محبّتِ بیشرط قلبشان
چیزی نمیکُند بهجز اغراق، جلبِشان
بی عاطفه، خسیس، دو رو، پر افاده اند
در گفتن دروغ به من فوق العاده اند
خود را چَپانده اَند کنارم به زور تا
اسباب کِی٘فشان بشود جفت و جور تا...
از خُلق مهربان من این جمعِ ماستبند
بسیار استفاده ی نا جور کرده اند
در پیکِ من شرابنه، تلخینه ریختند
با صد کلَک، طلای مرا نقره بیختند
خود را الهههای نجاتم که جا زدند،
حرفِ اضافه پشتِ سرم، هر کجا زدند.
روی گلوی ملتهبم پا گذاشتند
سر پوش بر حقایق شعرم گذاشتند...
باید از این محافظهکاران، جدا شوم
یا نا امید از دَم گرمِ خدا شوم!!
ترجیح می دهم که خودم را رها کنم
آن تمبر های باطله را بیبها کنم...
در انزوا فرو بروم سالهای سال.
خوبست این. ولی ابداً نیست ایدهآل
#زهرا_موسی_پور_فومنی
با نخ به خدای آسمان بسته شدم!
چون دانه ی تلخِ وسطِ هسته شدم.
تَنهای غریبه با من و احساسم،
از سنگدلی های شما خسسسته شدددددم
#زهرا_موسی_پور_فومنی
#تن_های_غریبه
#خسته_شدم
گلهای بدون خار، سرکِش شده اند
انگار دو و دَه و دو و شِش٭ شده اند
در جامعه ای که اکثر ارزش هاش
با جبر بدل به ضدّ ارزش شده اند...
زهرا موسی پور فومنی
٭مجموع اعداد ۲ و ۱۰ و۲ و ۶ در ابجد میشود( بیبو).
سامانه ای از امید هستیم هنوز،
امّا دلمان پُرَستاز آآآآآهی پر سوز.
چونکه عملاً شماری از ارزش ها
تبدیل شده به ضدّ ارزش امروز.
#زهرا_موسی_پور_فومنی
رویا هایم دستیافتنی شدند ،
با آمدنت .
عشق را با من آشنا کردی .
شعر را در من ریختی .
دیگر بزرگ شده ام ،
بانوی بلند بالای تو .
مهربان ترینم ! مرا عزیز بدار
که جز تو را نبینم و نشنوم .
بزرگتر از اینم کن ،
می دانم می توانی .
#ریحانه_گیلانی (موسی پور )
از مطبخ همسایه که بو می آید،
گاوِ دَلِگیش، ده قُلو می زاید.
هر کس کهبه دستِ این و آن دارد چشم
عنوانِ #گدا_صفت، بهاو می آید
#زهرا_موسی_پور_فومنی
بپاشان نظمِ نبضم را. از آن دلگرم خواهم شد
کمی با مهربانی، دلبری کن. نرم خواهم شد
درونِ بند، اهلی می شوم. پابند امّا نَه
به میلِ خود بر این باور بمانم، گرم خواهم شد
به روی من نیاور، گاه گاهی اخم هایم را
همیشه در کنارم باش، خیس از شرم خواهمشد
زمستانت به جانم. سبز کن از من بهارت را
نبینم لخت باشی، چون پر از آزَرم خواهم شد
چُنان دبّاغ کاسب ، رو نگردان از منِ بی
پوست
برای فصل سرمایت، لباس چرم خواهم شد
مرا با چوب بد خُلقی نزن، آدم نخواهم شد
کمی با مهربانی دلبری کن ، نرم خواهم شد
#ابراهیم_سحری_فومنی
عمریست که با جبرِ خدا در گیرم،
از زندگیِ مسألهدارم، سیرم.
با اینهمه سعیوصبر و تسبیحودعا
تغییر نمیکند چرااااا تقدیرم؟!
#زهرا_موسی_پور_فومنی
@zahramoosapoor
گفتم که بر آنم، بخرم فردا را
با #شعر جهت دهم همه دنیا را...
گفتند برای این که #شاعر بشوی
باید بخری فقط، #تریبون ها را
#زهرا_موسی_پور_فومنی
نباید از غمِ تنهاییاَم گلایه کنم
برای آن که خودم خواستم چنین باشد.
نشد که دل بدهم توی زندگی، به کسی
اگر چه خواست برایم کمالِ دین٭ باشد!
خلاصم از همه ی شهوتِ زنانگی ام
فرشتهای هستم در رکاب حضرتِ #جبر
خودم شدم متعجّب از این که در من هست
به طور دِهشتناکی، توانِ کردنِ صبر!
به شهر بیخبریها مسافرت کردم
که بعد از این نخورَد سنگ دیگری به سرم
غرور را نوشیدم بدون مزّه که زود
از ارتفاعِ بلندِ کنایه ها بپرم
عواطفم را در زیر خاک پوساندم
بدون این که بریزم برایشان، اشکی
به پای هیچ احدی نیست علّت سفرم
ندارد آشِ پسِ پای خالهاَم کشکی
به شاعری گِرَویدم که مٶمنم بکند.
سلوک کردم در راه عشقِ لَم یَزَلی
اگر به غیر، بپردازم از هوا و هوس
رسیدنم به نهایت، نمی شود عملی
فروغ، پروین، سیمین وَ...نجمه را دیدم
بر اوج ابر رهایی، در آسمان ادب
تلاش میکنم از این چهار الههی شعر
در امتدادِ تبِ شاعری، نمانم عقب
#زهرا_موسی_پور_فومنی
عمریست که خار هر بیابان شده ایم
در زیر حجاب جبر، پنهان شده ایم
شیطان تمثیلِ نا امیدی ها بود
وَ حالا ما رقیبِ شیطان شده ایم!
#زهرا_موسی_پور_فومنی
در برزخ جمعهها اسیریم آقا
چون اسلحهای، بدون تیریم آقا
از این همه [عَجّل لِفَرَج...] گفتنمان
باشد که نتیجه ای بگیریم، آقا...
#زهرا_موسی_پور_فومنی
میخواست دلم که طالعِ شرق شوم،
رعدی به ثمر رسیده از برق شوم....
حالا که ندارد آنچه گفتم، امکان
ایکاشکهدر #خیالِ_اووووو غرق شوم
#زهرا_موسی_پور_فومنی
#خیال_او
بر روی زمین که کُره ای تبعیدییست
معنای خوشی، کسی نمی داند چیست
با گریه، تمام گونه ها خیسند و
معلوم نشد که #خالق_غم_ها کیست
#زهرا_موسی_پور_فومنی
شاعر شده ام که سَر کنم با غمها
تبعید شوم به شهر پیچ و خمها
مضمونِ ۹۰ درصدِ شعرم اینست؛
[دلتنگی و نا امیدیِ آدمها]
#زهرا_موسی_پور_فومنی
هر چند که یادگار فصلی زردم،
زن هستم و در نگاهِ مَردُم، مَردَم.
یک شاعر دلنداده ی تنها که
با شعر و ترانه هام وَصلت کردم!
#زهرا_موسی_پور_فومنی
ترسِ دائم از یک هیچِ خطخطی در توست!
فوبیا داری، باید مواظبت باشم.
قولدادم بهخودمکه بدونِ قیدِ اگر،
پایانِ منطقیِ حسّ ِکاذبت باشم.
خواستی از دیواری قطور، رد بشوی
مثل شخصیّت مشهور؛ دِی٘و٘...کاپرفیلد٭
سطر هایت پر بود از محافظه کاری
مثل نشریّه ی معروفِ آلمانیِ بیلد
از تعادل خارج بوده در تمامیِ عمر
طرز برخوردِ تو با روزگار و آدم هاش
نیست رو راست دلت با نگاه ِعقلانیت
غرق هستی تهِ [ماندابِ بو گرفتهی کاش]
ریز دیدی من را، (عشق و مهربانی)را
دستِ کم نیستم و نیستند آن دو جناب.
خواستم تا نگذارم که در ادامهی راه
قصر رٶیات شود از اساس و ریشه خراب
از سِیانید پتاسیوم و مِتا مِفتا...
گفتی و شُوکّه شدم ناگهان و خندیدم
بعد اشکم جاری شد به روی صورتم و
قلبخود را بیرغبت بهزندگی دیدم!
#زهرا_موسی_پور_فومنی
هر وقت که در گناه، یکدنده شدی
پیش خودت و خدات شرمنده شدی
از ظاهرت، اوضاعِ درونت پیداست
لجباز! شبیه مرغِ پر کنده شدی!
#زهرا_موسی_پور_فومنی
در مَعبرِ پاییز نَرویی، بهتر
از سعیو عمل دست نشویی*، بهتر
وقتیکه تَهیست کولهبارت از علم
چیزی ننویسی و نگویی، بهتر
#زهرا_موسی_پور_فومنی
٭دست نشویی: نا امید نشوی