زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

فَرا فِکنی

با تو هستم جوان پر شوری

که گذشتی برای ما از خود

ما چه کردیم در قبال تو بعد

که حقیرانه مشت ما وا شد


ما دچارِ فَرا فِکن بازی

در جهت های ردّ و انکاریم

پشت جبهه تو را رها کردیم

تا همیشه به خود بدهکاریم 


تازه از رو نرفته ایم و باز

ادعا های جالبی داریم

گاه با یک نگاه روشن فکر

از زمین و زمان طلبکاریم


کاش بودی و نبود این اوضاع

کاش می شد دوباره برگردی

نیست این جا طبیب هوشیاری

که دقیقاً دوا کند دردی


گرگِ دانا همین نزدیکی ست

گوسفندان ولی اسیر شکم

گلّه ای در مراتبِ خواب و

گلّه ای هم به فکر زیر شکم


کاش می شد که دست برداریم

از هزاران مَنی که در ما هست

کاش یک شب نگاه مان بکنی

چشم ما را که عشقِ دنیا  بست


زهرا موسی پور 

www.shereno.com

سهمِ من...

سهم من از آسمان،

بارانِ تگرگ شد

و از باد

انبوهِ ریزْدانه ها.

از پاییز، زردی و بی تابی

وَ از بهار

خار و خار و خار.

از تو ، امّا

هق هق شبانه که

_بـــــی صـــــدا بودنش_

زجـــــری هزار باره  است!

همه ی آن چه ندارم، تویی...

که سهم من از همه_هیچ!

رفتن و نرسیدن بود 

و ماندنی به ظاهر اختیاری

که مطلقاً جبـــــری ست،

وگر نه تیـــــغ همین جاست،

در همین کیفِ آرایشی اَم!

خطّ فاصله ای میانِ

من و تو ست 

که حتّی "ما" شدن هم،

نتوانست آن را بردارد

که پس از به دنیا آمدنِ

نوزادی نا رَس 

از نطفه ای که نبودنت

در وجودم بست

مادری افسرده فارغ شود

که هرگز سفره ی دلش را

باز نکند تا تو

به اِکراه بچینی اَش.

شاید یک شب

همه ی سهمم را

باز پس گیرم از

زمین و آسمان،

از تو و خودم...

از خدا !


نگو که نگفتی!


#زهرا_موسی_پور


www.zahramoosapoor.ir

www.danehayedor.com

www.shereno.com


دستِ تو

از عشقِ تو زنده ام، مرا باور کن


حتّی شده ساعتی کنارم سر کن


از دست تو زهرِمار هم شیرین ست


لب های مرا به بوسه هایت تر کن


#زهرا_موسی_پور

www.danehayedor.com

زود (رباعی)

حالا که دو خطّ کج و معکوس شدیم

از معجزه ی عشق چه مأیوس شدیم

با تجربه ی تازه ی خود فهمیدیم

ما زود به هم محرم و مأنوس شدیم


زهرا موسی پور

www.danehayedor.com

فرضیه

تغییر کردی و من افسوس می خورم باز

بر آن خریّتی که با عشق کردم آغاز


مشغول این و آنی، هر هفته کِیس تازه

مخ می زنی مفصّل در منتهای ایجاز


من ساده ام ولی تو زِبر و زرنگ بودی

می آمدی کنارم اما همیشه با ناز


دستت که تازه رو شد اظهار فضل کردی

از خود دفاع و من هم مانند قبل، اغماض


برداشتم غلط بود در مورد نگاهت

آن چشم های شوخ و هیـــــزِ دروغ پرداز


قانون نشد برایم فرضیه ای  که می گفت

شاید که دل ببندد این بذله گوی طنّاز


حالا که راحتی و ناراحتم از این وضع

بایست در بیایم از پیچ و تابِ این فاز


از حسّ آشنایی در حینِ غربتم با

اصوات تازه ات که دارد هزار ها راز


آوردن تخلّص این روز ها قدیمی ست

"زهرا" به خاک بسپار، آن سبک رِدف الفاظ


زهرا موسی پور

www.shereno.com

تبِ شاعری

نرفت و نرفت و نرفت از دلم

همان عشق مدفون شده در سراب

که می گریم و می سُرایم از او

و می میرم آخر در این اضطراب


شده باورم در پسِ سال ها

که هرگز امیدی به دیدار نیست

وَ بایَست عادت به سرما کنم

که گرمای آغوش در کار نیست


اگر او نمی رفت، هرگز نبود

در اعماق جانم تب شاعری

که لبریز غم باشم و بر لبم

نشانم گلِ خنده ای ظاهری


هوا رنگ خاکستری تا ابد

وَ خورشید خاموش و بی آفتاب

غریبانه افسرده ام در سکوت

خدایا رهایم کن از این عذاب!


زهرا موسی پور

www.shereno.com

به شور و شوق حسّی عاشقانه

چه کاری جالب و بی نقص کردیم

کنار هم برای هم دوباره

به شادی، پایکوبی_رقص کردیم


صداهای مزاحم را بریدیم

که آهنگی اَهورایی بخوانیم

گره خوردند با هم دست هامان

که در آغوش یکدیگر بمانیم


تمام عالم و آدم اگر هم

بخواهند از جدایی ها بگویند

من و تو، آن چنان یکرنگ هستیم

که در آخر فقـــــط از "ما" بگویند


نبیند بعد از این، شب اشک ما را

قسم بر خنده های صبح خوردیم

نخواهد بود در ما ترس فردا

که بر دادارِ گیتی دل سپردیم


زهرا موسی پور

www.shereno.com

خودم دردم

"خودم دردم"



تا که چشمم به زندگی وا شد

جز غم و غصّه را ندیدم من

مهربانی نبود مهمانم

دوست هم بد تر از خود دشمن


هر کسی را که عاشقش بودم

از کنارم زمان به یغما برد

شور و شوق جوانی ام را هم

با دو رنگی به سمت اغما برد


هر چه طوفان غصّه پیش آمد

در مسیرش مقاومت کردم

تا به آن نقطه ای رسیدم که

متوجّه شدم_ خودم_  دردم


 تازه فهمیدم این اواخر که

کار بیهوده ای ست دل بستن

از غریبه توقّعِ خوبی

انتظار مُرافقت از تن


زهرا موسی پور

www.shereno.com


افسانه ی شخصی

در خواب بودی و من

بوسیدم از لبانت

آرام سر نهادم

بر روی بازوانت


آغوش امنت ای عشق

آرام گاه  من باد

دم ها و باز دم هات

انگیزه ها به من داد


انگیزه ای برای

از نو شکفتنِ من

آغاز یک تحوّل

در شعر گفتنِ من


تبدیل حسّ و حالم

از غم به شادمانی

بُهت مخاطبان با

تغییر این نشانی


آن ویژگی که اغلب

مشهود بود در شعر

لحنی شکایت آمیز

از دیر و زود در شعر


تعبیر نا امیدی

از هر چه خوب و بد بود

در راه نیک بختی

گاهی هزار سد بود


آغوش تو جدا کرد

من را از آن تفکّر

لبریز مهربانی

بی ذرّه ای تنفّر


شد عشق در ردیف

افسانه های شخصی

ردّی نماند  از آن

انسان مسخ و عاصی


اصلِ مساعدت هم

تعریف شد برایم

در داو اوّلی که

افتاد پیش پایم


با بوسه ای که این بار

دادم به گونه هایت

دیگر نمی کنم از

قلبم تو را جدایت


حالا تو ماندی و من

با یک زبان واحد

دنیا به کام ما و

بختی که شد مساعد



#زهرا_موسی_پور

www.shereno.com

"ما" _ رباعی

باید من و تو کنار هم "ما" بشویم


بی دغدغه از چرا و امّا بشویم


در هجمه ی بی امان دَم سردی ها


خورشید ترین نمادِ گرما بشویم


زهرا موسی پور

نخواهی شد...

من از خندیدنت امروز دانستم

که هرگز تو همان معشوق آغازین من

دیگر نخواهی شد.


من از امواج نا موزون و

خشکِ لحن مرموزت

حقیقت را چه آسان درک کردم که

تو آن تنها رفیق روز های

سخت و نا هموار من

هرگز نخواهی شد.


وَ از سرمای نا مطبوعِ

تکرار نفس هایت

برایم مشتبه شد تلخیِ

حسّی ملال انگیز در ذهنم

که بعد از این

تو آرامش گرِ اجزای مغموم و

نحیفِ جسم بیمارم

نخواهی شد.


#زهرا_موسی_پور 


www.zahramoosapoor.ir

www.shereno.com

مدّت هاست...

آغوش تو برای من

جای امنی نیست.

هر لحظه امکانِ سقوط هست.

مکرّر باز شدنش را

برای دیگری دیده ام.

مرا با بازوانت

سنجاق نکن...

این گلِ سینه

مدّت هاست که 

پژمرده است!


زهرا موسی پور

و تو از بیخ... (مرکّب حرکت)

گر چه من یک زنم ولی مردم

شرح و تعریف واژه ی دردم

زوجی و در ادامه ات فردم

هر دقیقه سکوت را کردم

و تو از بیخ و بُن عرب بودی


تا به خود آمدی ریا کردی

خوب را از بدش سوا کردی

غم طلب داشتم ادا کردی

بادبادک زدی هوا کردی

که نخش پاره شد به این زودی


با تمام سبک سری هایت

طبع خشکِ نساز و سرمایت

وعده های فریب فردایت

مردمک های زومِ رسوایت

بی من از ریشه محو و نابودی


نکند کج کنی نگاهت را

گم کنی مثل قبل راهت را

بکنی کار دل بخواهت را

و بشوری تن گناهت را

 بروی پشت عینکی دودی


که اگر چنین شود لعنت

بر تو و روزگار بد لعنت

و به همراه نا بلد لعنت

به دقیقه که شد نود لعنت

نه ندارد گلایه ها سودی


زهرا موسی پور

www.shereno.com

شایعه (از زبانِ یک مادرِ شهید مفقود الاثر)

چشم  به راه تو شدم سال ها

تا که بیایی پسرم_ از سفر

حیف که بی فایده بود انتظار

در نَزَد این غمکده  را، یک نفر


جبهه و جنگی که در آن بوده ای

بزمِ عروسی شد و پا تختی اَت

مانده فقط از تو دو دستِ لباس

در کُمد کهنه ی جا رختی اَت


می شود آیا که بیایی و من

پاک کنم گَرد و غبار از تنت؟

منتظرم منتظرم از همان

روز ِخدا حافظی و رفتنت


این که تو مفقود شدی، شایعه ست

هر کِه نگاریده به پایِ خودش

پیش خدا جای تو امن است و من

البته راضی به رضای خودش


زهرا موسی پور 


www.zahramoosapoor.ir

www.shereno.com

آدمک

رفتی که بسوزی من و چشمان تَرم را

با آتش دوری و هم از شوری اشکم

اما به تو می گویم از این جا که بدانی

با رفتن تو شد غم  و دلواپسی ام_ کم


درباره ی تو زمزمه ها بود و من امروز

دیدم همه ی آن چه که با گوش شِنفتم

باشی و نباشی پس از این مسأله ای نیست

من راحتم و اصل همین است که گفتم


لعنت به زبان بازی و لعنت به نگاهت

مرموز تر از مار شدی آدمک من

شخصیت تک بُعدی و اندیشه ی محدود

در جامعه سر بار شدی آدمک من


باید که تو را آتش این آه بسوزد

آهی که من از شدت اندوه کشیدم

بر آن همه دردی که شب و روز_ فراوان

از تو، هوس آلوده ی بی روح کشیدم


زهرا موسی پور

دی ۹٤

اپیدمی

بی شعـــــوری اِپیدمی شده است

واکسن هم ندارد این اصلاً

ً

" مبتلا " حرف عقل و وجدان را

ندهد گاف و واو و شین اصلاً


#زهرا_موسی_پور

پ.ن : گاف و واو و شین : گوش


"دوست داشتن"

دوست دارم

کسی دوستم بدارد...

نه این که عاشقم شود، نه.

فقط دوستم بدارد.

از عشق، آبی گرم نمی شود!

هر چه هست در همین

"دوست داشتن" خلاصه می شود.

کسی باشد که دوست داشته هایم را هم

دوست بدارد...

و این دوستی

هیچ گاه به "عشق" ختم نشود:

(حقیقتی که هرگز واقعی نیست)

دوست دارم کسی باشد

و هر روز صبح 

گفتمانِ "دوستت دارم"

راه بیاندازد و من کم کم

به این باور برسم که

دنیـــــا را هم می شود تحمّل کرد و شبـــــ را هم...

و خـــــوابـــــ را می شود  فهمید!!

دوست دارم، دوست داشته

شوم. نه این که معشوقه ای باشم برای عاشق یا عاشقانی متوهّم!


زهرا موسی پور

دی ۹٤

ترانه ی "تنهایی خوبه"

 نموندم بعدِ تو اونجا

که  دنیام دَرب و داغون شه

چشاموُ گونه هامُو هم

نخواستم خیس بارون شه


مگه دوس داشتن اجباره

که حالا مدعی باشی

نمی خواستم نمی خواستی

که زوری تو دلم جاشی 


می دونم اینو می دونی

که رفتن بهتره گاهی

و این که خوبه تنهایی

برای سال یا ماهی


 نه سال و ماه و روز حتّی

که یک عمری میشه تنها

دَووم آورد و راحت بود

توی تقویم این دنیا


سکانس آخر فیلمه

دیالوگ ها رو کوتا کن

کمی از قبلنا بهتر

با قلبت امشبو تا کن


امیدوارم که آروم شی

بری تا شهر رؤیاها

منم تا آخر دنیا

بمونم با خودم تنها


█چقد خوبه تنها بمونی ولی

نباشه کنارت کسی که یه بار

نفهمیده حرفاتو شعراتو هم

نگاتو صداتو تو این روزگار█



زهرا موسی پور 

مریم و مسیح

"غزلی برای سال جدید میلادی"


مریم مبارکت باد میلاد سبز عیسی

آغاز مهربانی در جای جایِ دنیا


روح القدس برایت خرمای تازه آورد

آبی زلال و صافی، شهدی چنان گوارا


نوزاد را بغل کن او با تو حرف دارد

از چهره اش نشان پیغمبری ست پیدا


حالا به زیر پایت فرشِ بهشت پهن است

این هم مبارکت باد ای مادرِ مسیحا


قرآن به نام پاکت آیات و سوره آورد

قدّیسه ی الهی، بانوی رازقی ها


امشب دعا بفرما در حقّ این جماعت

تا عاقبت به خیری گردد حواله ی ما 


فرقی نمی کند من باشم زنی مسلمان

از پیروان زرتشت  یا دین پاک موسی


با آرزوی صلح و آزادی و مساوات

می گویم از همین جا تبریک سال نو را


زهرا موسی پور

دی ۱۳۹۴



تبریک

بداهه  رباعی


آغازِ زمان مهربانی تبریک

انگیزه ی سبز زندگانی تبریک

میلاد محمّد و امامِ صادق

بر کلّ جوامع جهانی تبریک

زهرا موسی پور

زن

کشورم با زن امروز چه کردی که چنین

شده افسرده و سَر خورده ی بی مهری ها

پشت هر مرد موفق زن خوبی بوده

مادر و همسر و دختر_ نه که تنها، تنها


حقّ زن نیست که سرکوب کنی طبعش را

و به گفتار ظریفش بزنی قفل سکوت

یا که کوتاه کنی از همه جا پایش را

و در آخر بِکِشانیش به سرداب سقوط


کشورم با زن امروز چرا بد کردی

که پر از وحشت فردا شده سر تا پایش

از تو و از من و از سایه ی خود می ترسد

تا مبادا که حِصاریده شود دنیایش


بی حضور زن و احساس لطیفش هرگز

خانه ای بستر آرامش طولانی نیست

با زن امّا همه ی صحن و فضایش آرام

آسمان هم نَمه ای ابری و طوفانی نیست

زهرا موسی پور 

زمستان ۹۴



خسته ام

از جمعه ی بی تو خسته ام مهدی جان

آیا غم این حقیر را می فهمی؟

یا بغض عمیق ابر هایِ نا زا 

در تشنگیِ کویر را می فهمی؟

زهرا موسی پور

www.zahramoosapoor.ir

باغبان

در هیاهوی زوزه های باد

با تکاپوی نطفه ای آزاد

بین زهدان هرزه ی بیداد

باغبان صبرِ تو مضاعف باد

قل اعوذُ... قصاص خنّاس ست


تَر شدی از گلایه ی باران

مانده ای در حصار بد کاران

دلزده از جماد و جانداران

رو به رویت قطار طرّاران

ظاهراً قصّه شرّ وسواس است


شاخه ها را هَرَس  کنی، بهتر

تازه تر هر نفس کنی، بهتر

کاشتن را هَوَس کنی، بهتر

غصّه را در قفس کنی، بهتر

آخرش جنگِ پیچک و داس ست


خسته از نیشخند ها هرگز

از بگیر و ببند ها هرگز

از وفور بِرند ها هرگز

از چرند و پرند ها هرگز

جفت شش، شانسِ نقد این تاس است


از تو نا گفته های شب عمدی ست

گریه ی بی صدای شب عمدی ست

گودیِ ردّ پای شب عمدی ست

فُرم بی ادعای شب عمدی ست

دشمنِ شیشه، تیغ الماس ست

زهرا موسی پور

لیک کانالِ  مرکّب حرکت

در تلگرام به مدیریت دکتر شهرام میرزایی.


https://telegram.me/morakkabeharakat