زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا
زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

زهرا موسی پور فومنی (شاعر و ترانه سرا )

نگارنده‌ی مجموعه غزلِ (خواب بی تعبیر)_نشرِ پارسی‌سرا

کارگری

من کارگری می کنم این جا هر روز

در داغ ترین هوا و در سردی و سوز
با دستِ ترک خورده و قدّی که شده
از سختیِ کار از همین حالا قوز
یک لقمه حلال حاصلم بوده از آن
با نق نقِ این جماعت مال اندوز
انگار به بردگی گرفتند مرا
در معدن و کارخانه، با آن دک و پووز
از کودکی ام برای شان جان کندم
نان آور خانه بود... دانش آموز!


زهرا موسی پور

فقط همین اشعارند.

هر چند که عاشقانِ من بسیارند

از پیر و جوان به من تمایل دارند

تنهایم و عمری ست که باور کردم

اقناع گرَم فقط همین اشعارند!


زهرا موسی پور

صف انتظار(رباعی مهدوی)

هر روز_ جهان_ منتظر جنگی نو

پشتِ سرِ هم تولّدِ ننگی نو

عمری نشد ارتباط  با او ممکن

ما در صفِ انتظار و آهنگی نو!


زهرا موسی پور

خدای شب( تک بیتی)

خدای شب هوسِ جاودانگی می کرد

که صبح آمد و جانانه زد به بُرجک او!


زهرا موسی پور

سایه ها

مرا ببر به همان روز های کودکی ام

که شاد می شدم از دیدن سپیدی برف

نبود غصّه ی فردا و ترسِ پس فردا

کسی برای من از سایه ها نمی زد حرف!!


زهرا موسی پور

بوسه در جمع

بوسیدنِ تو تولّدی دیگر بود

یک صحنه ی عاشقانه ی محشر بود

از دیدِ عوام بوسه در جمع خطا ست

امّا تِز من خلاف این باور بود!


زهرا موسی پور

خواهم گفت

درباره ی این که یک زنم، خواهم گفت

با لحن غزل سرودنم خواهم گفت

در خاطره هام، مرد رؤیاییِ من

از لذت با تو بودنم خواهم گفت!


زهرا موسی پور


فروغ و هیسسس

از مرگِ فروغ های شهرت بنویس

شهری که نصیبِ دخترانش شد هیسسس

دوران شکوفایی و روییدن رفت

تنها ست میانِ این عجایب، آلیس!


زهرا موسی پور

دیوانگی و عشق

دیوانگی و عشق تناسب دارند

همراه هم اَند، یا تناوب دارند

جان و تن بندگان خود را، هر دو

بی هیچ بهانه در تصاحب دارند!


زهرا موسی پور

کوچک تر

کوچک تر از آنی که بگویی از عشق

حتّی برسی به آبرویی از عشق

هر کس که منم_ منم بگوید، هرگز

در زندگی اش نبرده بویی از عشق!


زهرا موسی پور

دماغ فیل

فرصت طلب و دروغ گو و کم بین

محتاج به تشویق و هزاران تحسین

شایع شده جایِ شکمِ مادر خود

از شیبِ دماغ فیل افتاده زمین!


زهرا موسی پور

بداهه

عاشق شده ام، قدر بدان مردِ حسابی

لایق تر از این زن به خدا ، هیچ نیابی

از عشق تو یک روز اگر سیر شود دل

در کشتن او بی برُو برگرد، مجابی!


زهرا موسی پور . بداهه

عشق دستِ دوّم!

معمولاً کسی از جنس دستِ دوّم خوشش نمی آید. کت شلوارِ دست دوّم، کفشِ دست دوّم‌، ماشین و....

همه چیز، تازه و بِکرش مطلوب ست. حتّی آدم ها. متأسّفانه این حقیقت، واقعیّت دارد. "عشقِ دست دوم" هم خواستنی نیست در مذاق خیلی ها.

عمیق تر که فکر کنی، می بینی عاشق اگر عاشق ست عشق، دستِ اوّل و دوّم ندارد. پس...!!!


#زهرا‌_موسی پور

#شب_نوشته ۵

فاحشه

از عاقبتِ گناه آیاتی خواند

شیطان رجیم را از اطرافش راند

اما به اِزای لقمه ای نان هر شب

یک فاحشه آفرید و با خود خواباند!


زهرا موسی پور

امّا و اگر

ای کاش که از عشق، خبر هیچ نبود

از عاشق و معشوق، اثر هیچ نبود

حالا که چنین نیست، چه می شد یا رَب

در این همه ، امّا و اگر هیچ نبود!


زهرا موسی پور

زندگی نه... آدم هایش!

زندگی نه... بهتر است بگویم آدم هایش به من آموختند، هرگز عاشق نباشم. گاهی که توهّم عشق سراغم می آید، به خودم می گویم: مطمئنی؟ و در پاسخ، جز یک مکث طولانی صدایی نمی شنوم!!! یاد گرفته ام به نا هماهنگ تپیدنِ نبضم در مواجهه با کسی توجه نکنم.

زندگی نه... آدم هایش برایم اثبات کرده اند که قضیه ی "عشق" فقط یک فرضیه است و هرگز قانون نخواهد شد. باید هیچ شبی را با خیال کسی سپری نکنم و به طفل درونم شب به خیر بگویم و خواب...


#زهرا_موسی_پور

#شب_نوشته ۴


@zahramoosapoor

مستحقّ انکار

از غفلتِ قرن ها که بیدار شدند

در دیدِ تو مستحقّ انکار شدند

با تفرقه افکنی و جنگ افروزی

از پشت زدی خنجر و نا کار شدند


زهرا موسی پور

نخود

جایی که نپرسیده نظر از تو کسی

ساکت بنشین و تازه تر کن نفسی

در زندگی اَت هیچ به گوش اَت خورده

رسم ست نریزند نخود در عدسی؟!


زهرا موسی پور

صبحانه و عسل

صبحانه تو را جای عسل خواهم خورد

عاشق شده ام، مرا نباید آزرد

آن قدر بنوشمت که بی هوش شوی

این حق کسی  است که از من دل برد!


زهرا موسی پور

باید خفت

خوابم که نمی برد ولی باید خفت

هر چند دلم برام  لالایی گفت:

از نیمه ی گم شده که خواهد آمد

یک عمر فقط وعده و حرفِ یا مُفت!


زهرا موسی پور

نه یک پرنده که همراهِ دور من بشود

نه نقطه ای که به شب هام، نور من بشود

دلم گرفته از این شهر بی در و پیکر

یکی بیاید و سنگِ صبور من بشود

از این تلاطم بی حدّ رود خسته شدم

کسی بیاید و تُنگ بلور من بشود

اگر شبی هوسِ رفتن و سفر بکنم

به بوسه ای شده، سدّ عبور من بشود

وَ "عشق" هم که مرا سال ها ندیده گرفت

خدا کند سببی بر حضور من بشود!


زهرا موسی پور

همراهی

دل خسته و رنجیده و تنها بودم

روزی که تو آمدی_ کمی آسودم

تردید نکن بدون همراهی تو

تا مرگ نیامده، خودم نا بودم


زهرا موسی پور

بر می گردی(تضمین_بداهه)

"گفتند که روز عید بر می گردی"

دادم به خودم نوید، بر می گردی

آن ناز و ادا و قهر کردن هایت

چون از سر تو پرید بر می گردی


زهرا موسی پور


بداهه با مصراع رباعی از آقای آقاسی در گروه ادبی شعر ایرانی_ تلگرام.


آش با جاش

ضرورت ست حضورت به جمع منتظران

بیا به فضل خودت مجری عدالت باش!

که شهرِ خفته پُر از دزد های هوشیار ست

ربوده اند وقیحانه آش را با جاش!


زهرا موسی پور

برف و فقر

برف پشتِ برف می بارد هنوز

برده طاقت از تنش، سرما و سوز

فقر را در حلق او کردند تا

حرف های بووووق  را ندهد بُروز!


زهرا موسی پور

ابر بد قلق

پشتِ انبوهی از اَبر بد قِلِق

سال ها گم کرده ام مهتاب را

حجمِ افکار مزاحم، نیمه شب

می برند از چشم هایم خواب را


زهرا موسی پور

ابر بد قلق

پشتِ انبوهی از اَبر بد قِلِق

سال ها گم کرده ام مهتاب را

حجمِ افکار مزاحم، نیمه شب

می برند از چشم هایم خواب را


زهرا موسی پور

مدرسه ام

صبحانه ی دلچسب و هوایی تازه

 تکرارِ تو،  خوشبختیِ بی اندازه

نوستالوژیِ "مدرسه ام دیر شده"

بیدار شو این قدر نکش خمیازه!


زهرا موسی پور

دعاهایم

گرفته درد عجیبی مرا و عادی نیست

تمام شب نفسم را بریده تا حالا

که از خدا طلبیدم  کمک، ولی دعا هایم

نمی روند از این سقف لعنتی بالا !!


زهرا موسی پور


گیلان و من...

وقتی تمام کلبه پُر از آه می شود

دیوار های خشکِ گِلی می خورد ترک

با ابرهایش از تَهِ دل گریه کرده ام

"گیلان" و من به دغدغه هستیم مشترک!


زهرا موسی پور


بترس

تنها که شدی بیش تر از پیش بترس

از پاکیِ آن نگاه درویش بترس

این گونه که از سوسول ها بر حذری

از شاخصه ی مُوَجّه ریش بترس!


زهرا موسی پور

قلب من!

قلب من!  نانت نبود آبت نبود

درد عشقی تازه در جانت چه بود؟


زندگی را زهر کردی بر خودت

خود خوری هایت ندارد هیچ سود


از تو احساسی عمل کردن، گذشت

بی خیالِ او که آمد_ رفت زود


عاشقی در طالع تو نیست_ نیست

سر به حکم سر نوشت آور فرود!


زهرا موسی پور


کم بودن!

سخت ست دقیقه هایِ  بی هم بودن

حوّا شدن و جدا از آدم بودن

در جا زدن و به قَهقَرا برگشتن

یک عمر برای عشقِ خود، کم بودن!


زهرا موسی پور

حریق

نیامدی به دعا، استغاثه، نُدبه هنوز

که دستِ کم نشود طعمه ی حریق این شهر

بدان، اگر نرسد صبحِ دولت ات از راه 

به کام تشنه ی ما، شب دوباره  ریزد زهر!


زهرا موسی پور

#انسان_زندگی

شاید در زندگیِ بعدی ام، ستاره ای باشم بر اوجِ آسمان یا در اعماق اقیانوس! قاصدکی به دست باد یا مترسکی ژولیده فرازِ شالیزار...

هر چه باشم، باشد. کاش فقط "انسان" نباشم که هر چه بر سرم آمد از این واژه ی دو سیلابی بود. اختیار دارِ خود نبودم هرگز، در چرخه ی بی سر انجام حیات. خودش برید و درز گرفت، بی آن که اندازه ام شود این نیم تنه.

کسی چه می داند. شاید در زندگی بعدی ام "زندگی" کنم!!


#زهرا_موسی_پور

#شب_نوشته ۲

دو گانگی

از روحیه ی غیرتی اش شعر سرود

می گفت به دیگران حسود ست حسود

وقتی که دو گانگی ش رو شد، دیدی

آن بوقلمون صفت کسی جز تو نبود!


زهرا موسی پور

شعری ز دخترم (بنواز مرا)

بنواز مرا

تا زیبا ترین ملودی ام را

زمزمه کنم 

و پر شور ترین شعرم را

بسرایم.

بنواز مرا هر شب

تا آشکار شود صدای احساسم

فردا ها.


#ریحانه_گیلانی

سپید

 سپید ست مثل دندان هایم

مویم امّا

ندید سپیدایِ

صبحی را یلدا ترین شب دنیا

(زندگی ام).

از وزن و قافیه کاست شعرم

تا خط خطی های دفترم هم

سپید شوند!

کسی که آرامت می کند،

آرامت نمی کند 

وَ تو سرگردانی در انبوه واژه های

متراکم مغزت که شعرشان کنی یا نه.

آرام نمی شوی

جز با خودِ لعنتی اش

که هر وقت باید باشد،

نیست!!!


زهرا موسی پور

یک ظرف

خیال کرده دلم، روز خوب می آید

بدون عشق ولی غیر ممکن ست این حرف

تمام عمر تلف شد در انتظار کسی

که بشکند به هوای وصال من یک ظرف!!


زهرا موسی پور

آتش نشان

تحمّل کرد آتش را و

فریادی نزد از درد

ولی با زخمِ آدم ها

به پهلویش چه خواهد کرد؟

نه ققنوس ست او هرگز

نه ابراهیمِ پیغمبر

که تنها بوده در عمرش،

نمادِ کاملی از "مرد"


زهرا موسی پور