ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
« مادر از مرگِ تو ٤ سال گذشت و بر من ٤ هزاره_ مرداد ۹۰ یادمانِ رفتنی بی بازگشت. »
دوباره ای در ڪار نیست_
دیگر هیچ ڪجا و هیچ هنگام
نخواهمت دید...
رفتی ڪه ذرّه ذرّه گریه شوم در به باد رفته های جوانی!
چه زود ڪالبَد سلّولی ات را ترڪ گفتــی ڪه
هفتاد هزار سالِ راه را
یڪ شبِ بپیمایی و با اشڪ های خاڪستری ام، تنها رهایم ڪنی ڪه سنگی سیاه بدرقه ی راهت شد
نه ڪاسه ای آب !
یادت هست می گفتی:
شبی فرا خواهد رسید ڪه آسمانش را
ستاره ای سو سو نخواهد زد...
_یادم هست مادر_
و بعد از تو هزاران شبِ بی ستاره را گریسته ام!
چه زود رفتی،
چه زود دردی ڪبود ربودت در واپسین آلارم های آن مُشت تصنّعیِ
تپنده ات!
خدا میزبانِ خوبی برای توست ڪه مشتاقانه به میهمانی ات فرا خواند
بی مجالِ آن ڪه بگویی:
بدرود !
زهرا موسی پور(مینو.م)
مرداد ۹٤