ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خرم از کُرّگی اش خیر ندید و دُم خود
به دهانِ تله ای داد و نفس هاش بُرید
نوجوانی و جوانی ش که خاکستر شد
وَ در آخر به مسیر غلطی پاش سُرید
چه بگویم که بفهمی چه کشیدم عمری
از غم دوست و از شادیِ دشمن هر روز
نشد امّا خبر از قاصدکی خوش پیغام
که بهار آمد و از باغچه رفت آن همه سوز
دل خود را به پشیمانی او خوش کردم
و به این حسّ غریبی که هنوزم این جا ست
به چه علّت شده در خاطر من یادش حَک؟
سبب آن ست که هر روز بســـــوزم ، این جاست!
شِکری تلخ به خوردِ من نازک دل داد
که قسم های دروغش همه شد باور من
وَ سر انجام پذیرفت دلم این را که
نشود دشمن دیرینه ی من، یاور من!
زهرا موسی پور
خوندم
خوب بود
فقط یکمی زبانش باید قوی تر بشه
کارهای دیگه زبان قوی تر داشته باشه