ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سر های سبزِ انبوه بالای دار رفته
از سرخی زبان ها، خون بسیّار رفته
روزی که موجِ سرما در باغ قد عَلَم کرد
شادابی و طراوت از نو بهار رفته
دنیا شنید و نشنید واگویه های ما را
شاید وجود او هم زیر فشار رفته
از عَمد می زند او خود را به موش مُردن
هم دردی اش فقط تا مرز شعار رفته
تا کور و کر بماند در یک فضای بسته
از این جهت به چشم و گوشش غبار رفته
فرقی نمی کند که مردم اسیر دردند
از هیکل قِناصش گویا بخار رفته
با بی تفاوتی هاش در رنج بردن ما
ناموس و شهرت او از اعتبار رفته
"زهرا" سکوت بهتر از تلخی دوباره
این چرخ واژگونه کِی زیر بار رفته
زهرا موسی پور
آذر ۹۴