شعر من از قفس بیا بیرون
گر چه آزادی تو مشروط ست
فرصت واژه ها برای تازیدن
قبل اخطارِ آخرین سوت ست
دست و پایی شکسته و اَلکن
قسمت فعلیِ زبانت شد
عمرِ یک دسته موش بی دُم هم
صرف آزردن روانت شد
شعر من خسته ای؟ تحمّل کن!
این صدا از دو حال خارج نیست
می رسانی اَش به نقطه ای در اوج
یا به عمق گلوت زندانی ست
راه حلّی که می شود با آن
وضع امروز را تحمّل کرد
صبر و آرامش ست در بطنِ
سرزمینی به نام واژه ی "درد"
#زهرا_موسی_پور