«من یکی را از خودم دیوانه تر می خواستم»
یک سر و گردن فراتر از بشر می خواستم
تا که از دار و ندارش بی تعارف بگذرد
مرد مردستان که حتّی شیر نر می خواستم
در میان پیچ و خم های مسیر زندگی
یک رفیق بی کلک را همسفر می خواستم
آن چنان عاشق که هر شب از غم هجران من
چشم هایش را به سیل اشک ، تَر می خواستم
جان فدا می کرد در راهی که عشقش گفته بود
از خدا هم می گذشت آسان، اگر می خواستم!
#زهرا_موسی_پور(بداهه)
برنامه ی بداهه سُرایی در گروه "پرسه در خیال" تلگرام با تضمین مصرع اول غزلی از آقای
محمد سلمانی.
@zahramoosapoor