"ابر تنها" دوباره غمگین ست
"یادِ ایّام" رفته افتاده
سر زمینی که زادگاهش بود
گم شده انتهای یک جاده...
باد تندِ ستیزه گر او را
سمت شهری غریبه هُل داده
روزگار نساز با خِسّت
جای باران به او عطش داده**
قلب کوچک ولی بزرگش را
می فشارد به مشت خود، ساده
هر زمان بوده در مقابل او
هر مکان پیش روش آماده...
ابر تنها اگر چه غم دارد
قطره ها قطره از خودش زاده
آسمان را گرفته در دستش
بی تفنگ و بدون عَرّاده
گردن باد زوزه کش را هم
آخر قصّه بسته قلّاده!!
زهرا موسی پور