ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بگذارید کمی گریه کنم
که در این شهر حرام است، اگر
خنده ای پا بنهد
بر لبِ آدم ها!!
بگذارید مدام، رنگِ مشکی باشد
هر چه خواهم پوشید.
که در این شهرِ عجیب،
بی حیایی ست اگر مُد بشود
صورتی، قرمز و آبی یا سبز.
بگذارید سکوت، مثل هر روز
صدایم باشد.
که مبادا به کسی... نه
نا کسی بر بخورد!!
بگذارید فقط زاغ بخواند در باغ.
طفلکی عقده ی نالش دارد!!
روز های ابری
حسّ و حالِ اندوه
اوج بی حوصلگی،
نا امیدی، رخوت.
ذرّه ای صبر به من قرض دهید.
دست و بالم تنگ است...
زهرا موسی پور