ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ما با سکوتِ سردِ خدا، همصدا شدیم
از توده های مردم زخمی جدا شدیم
در گیرِ فوبیای عجیب و کُشنده ای
از چشمْ غُرّه های شبی وَهمزا شدیم
موضوع شعرمان همه شد عشق و کشک و هیچ
هم مَشربِ جماعتِ بی اعتنا شدیم
کف زد برای لُکنت مان روزگار و بعد
قربانی قضاوتِ نا اهل ها شدیم
بازنده ی مبارزه ی جبر و اختیار
معصوم چون فرشته، در این ماجرا شدیم
پاییز زردِ ما به زمستان کشید و حیف
بهمن سقوط کرد و به زیرش فنا شدیم
فرشی نفیس بود و پُر از نقش ذهنمان
امّا به پای جبر زمان نخنما شدیم
از ایده آلهات نزن حرف و فکر کن
کم نیست خفّتی که به آن مبتلا شدیم؟!
زهرا موسی پور فومنی