ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
قصّه ی جنگلست و راز بقا
فصل آمیزشِ مبادا ها
آن سناتور که دیر شد رسوا
از مقامش نداد استعفا
خواست از جفتِ خود فرار کند
ارتباطی نُو بر قرار کند
اهل دل بستنِ دوباره نبود
ساز و برگش به جز نَقاره نبود!
از مدیران هیچ اداره نبود
در میان خواص، کاره نبود.
قصد آشوب داشت توی سرش
کاش می آمد آن زمان، خبرش
هیکلش غرق در گُه و لجن و...
عامل انقراض نسل من و...
اهل تبعیض بین مرد و زن و...
تشنه ی انتقام و تَک٭ زدن و...
بیل و اِستیو و یانگ را نشناخت
کوپِر و باخ و جانگ را نشناخت
دست او را نخواند قاضی، حیف
با قسم هاش خورده بازی، حیف
آمد از دادگاه راضی، حیف
نشئه از مایعاتِ رازی، حیف...
حکمِ او التزامِ حبسِ ابد
نوعِ انسان و لفظِ گُنگِ کبد
قصّه ی آدمست و سیبِ هَوی.
طبق توجیه عقلِ بی پروا،
که هر از گاه می دهد فتوا؛
طردِ او از بهشت بوده روا.
ربطِ این شعر من به بی ربطیست
از کتابی که نسخه اش ثبتی ست
زهرا موسی پور فومنی